گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسحاق نویسه گردانی: ʼSḤAQ اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلف البهرانی ۞ . او راست در صفت شمشیر:ألقی بجانب خصره امضی من الاجل المتاح و کأنما ذرّ الهبا-ءَ علیه انفاس الرّیاح .(عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 1 ص 138). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالمکارم . رجوع به اسحاق بن ابی بکر... شود. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوموسی . رجوع به اسحاق بن موسی بن عبداﷲ شود. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوموسی . رجوع به ابوموسی اسحاق ... شود. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابومیسرة. محدث است . اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالنضر. رجوع به اسحاق بن ابراهیم دمشقی شود. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالنضر. رجوع به اسحاق بن سیار شود. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوهارون جرجانی . شیخ طوسی در کتاب رجال خود وی را از اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید سند ما بوی می رسد. (تنقیح المقال ج ... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویحیی . رجوع به اسحاق بن عبداﷲ انصاری شود. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویحیی . محدث است و صفوان بن عمرو السکونی از او روایت کند. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویحیی . طبیب نصرانی اندلسی . وی در ایام امیر عبداﷲ شهرت داشت و او پدر یحیی بن اسحاق طبیب اندلسی و وزیرعبدالرحمن ناص... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ صفحه ۳۳ از ۴۵ ۳۴ ۳۵ ۳۶ ۳۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود