اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسحاق

نویسه گردانی: ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن أبان مَرّاربن عبداﷲبن حرث یا یعقوب نخعی ملقب به احمر برادر أشتر. برخی مرار را مرازم نوشته اند. پدر وی عبداﷲ ملقب به عقبه است ، و اَشْتَر کسی را گویند که شَتَر داشته باشد یعنی پلک پائین چشم او برگشته باشد. ابن غضائری در کتاب «الضعفاء» گوید: اسحاق بن محمد احمدبن أبان ... فاسدالعقیده کذاب و جعال احادیث بود و بخبر او هیچ اعتماد نتوان کرد. او را با عیاشی در جعل احادیث داستانها هست - انتهی . نجاشی گوید: او را در تخلیط کتبی هست و او معدن تخلیط است و اوراست کتاب «اخبار السید» و کتاب «مجالس هشام ». جرمی از وی روایت کند. علامه در خلاصه اضافه کرده است که فرقه ٔ اسحاقیه بدین مرد منتسب باشند. آقاباقر وحید بهبهانی احتمال داده است که این اسحاق همان اسحاق بن محمد بصری باشد، ولیکن این احتمال بی جا است . در جامع الروات آمده : محمدبن ابی عبداﷲ و علی بن محمد و جعفربن محمد از وی روایت کنند. (تنقیح المقال ج 1 ص 121).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن حمید طوسی . وی بعربی شعر میگفت و دیوان او هفتاد ورقه است . (ابن الندیم ).
اسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن حنین بن اسحاق عبادی . مکنی به ابویعقوب . طبیب مشهور (215 - 298 هَ . ق .). او در علم طب یگانه ٔعصر خویش و در نقل و م...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن حیوة. یکی از افراد سپاهیان عمر سعد، و او را مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی بکشت . (حبیب السیر ج 2 جزو2 ص 52).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الخطاب . کاتب قمامةبن زید. یکی از بلغای زبان عرب . (ابن الندیم ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلف البهرانی ۞ . او راست در صفت شمشیر:ألقی بجانب خصره امضی من الاجل المتاح و کأنما ذرّ الهبا-ءَ علیه انفاس الر...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلف شاعر. یکی از رؤسای متکلمین زنادقة (مانویة) بوده که تظاهر بمسلمانی می کرده است . (ابن الندیم ). مرزبانی در ال...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن خُلَیْد. شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 114).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن داود. شیخ طوسی در باب ثواب زیارت حضرت حسین (ع ) از کتاب تهذیب آرد: علی بن معلی از وی روایت دارد، و او از ابوعب...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذقابا، و بقولی زقابا. محدث و متولی قضاء طلیطلة. وفات او بسال 303 هَ . ق . بود. (حلل السندسیة ج 2 ص 31).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن راهویه . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مخلد... و ابن راهویه شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.