گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسماء نویسه گردانی: ʼSMAʼ اسماء. [ اَ ] (اِخ ) از عرایس عربست :آذنتنا ببینها اسماءرب ثاو یمل منه الثواء. ۞ (از معلّقه ٔ حارث بن حِلِّزة).(عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 120).و رجوع به فهرست الموشح شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی اسماً اسماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) از لحاظ اسم . از جهت نام . اصماء اصماء. [ اِ ] (ع مص ) رسانیدن تیر صید را و کشتن معاینه . (منتهی الارب ). رسانیدن تیر صید را و کشتن آن ۞ . (آنندراج ). رسانیدن تیر را بصید و آ... اسما این واژه عربی و جمع اسم است؛ و پارسی جایگزین، این است: لاکسان lâksân (سنسکریت: lakŝana: اسم + «ان») **** علی محمد عالیقدر 09163657861 عسماء عسماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعسم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن کج دست وپا از خشکی مفصل . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به أعس... عصماء عصماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعصم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بز کوهی یا ماده آهویی که یک دست یا هر دو دستش سپید باشد و باقی اندام ... عصماء عصماء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر مروان اموی ۞ . از زنان شاعر عرب در صدر اسلام بود و پیوسته به آزار پیامبر (ص ) و ایراد گرفتن از اسلام میپرداخت . و ... عثماء عثماء. [ ع َ ] (ع ص ) دستی شکسته و کج رسته . (مهذب الاسماء). اصمع اصمع. [اَ م َ ] (ع ص ، اِ) خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صغیرالاذن . (اقرب الموارد) (قطر المحی... اصمع اصمع. [ اَ م َ ] (اِخ ) نیای اصمعی معروف . رجوع به اصمعی شود. || بنواصمع؛ گروهی از تازیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سعد و اسما سعد و اسما. [ س َدُ اَ ] (اِخ ) اول نام عاشق و دوم نام معشوقه ای است که در عرب بوده اند. (غیاث ) (آنندراج ) : چشمه بانوی و درخت است اخستان... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود