اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسماء

نویسه گردانی: ʼSMAʼ
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن خارجةبن حصن بن حذیفة الفزاری . یکی از تابعین از رجال طبقه ٔ اولی از مردم کوفه . وی بخشنده و کثیرالسخا و در نزد خلفا مقرب بود. و بسال 66 هَ . ق . در 80 سالگی درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ) (اعلام زرکلی ج 1 ص 102). و رجوع بفهرست عقدالفرید و المعرب جوالیقی ص 211 و فهرست عیون الاخبار ابن قتیبة و فوات الوفیات ج 1 ص 11 و فهرست کتاب التاج و فهرست البیان والتبیین و رجوع بفقره ٔ قبل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اسماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) از لحاظ اسم . از جهت نام .
اصماء. [ اِ ] (ع مص ) رسانیدن تیر صید را و کشتن معاینه . (منتهی الارب ). رسانیدن تیر صید را و کشتن آن ۞ . (آنندراج ). رسانیدن تیر را بصید و آ...
این واژه عربی و جمع اسم است؛ و پارسی جایگزین، این است: لاکسان lâksân (سنسکریت: lakŝana: اسم + «ان») **** علی محمد عالیقدر 09163657861
عسماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعسم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن کج دست وپا از خشکی مفصل . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به أعس...
عصماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعصم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بز کوهی یا ماده آهویی که یک دست یا هر دو دستش سپید باشد و باقی اندام ...
عصماء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر مروان اموی ۞ . از زنان شاعر عرب در صدر اسلام بود و پیوسته به آزار پیامبر (ص ) و ایراد گرفتن از اسلام میپرداخت . و ...
عثماء. [ ع َ ] (ع ص ) دستی شکسته و کج رسته . (مهذب الاسماء).
اصمع. [اَ م َ ] (ع ص ، اِ) خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صغیرالاذن . (اقرب الموارد) (قطر المحی...
اصمع. [ اَ م َ ] (اِخ ) نیای اصمعی معروف . رجوع به اصمعی شود. || بنواصمع؛ گروهی از تازیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سعد و اسما. [ س َدُ اَ ] (اِخ ) اول نام عاشق و دوم نام معشوقه ای است که در عرب بوده اند. (غیاث ) (آنندراج ) : چشمه بانوی و درخت است اخستان...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.