 
        
            اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن  ابراهیم بن  بزه . در ایضاح الاشتباه  علامه  «بَزه »، در برخی  نسخ  نجاشی  «بَزّ»، بی  هاء و بقول  شهید ثانی  «بَزّه » و بقول  ابن  داود «بُرّه » با راء. شیخ  طوسی  دررجال  خود او را در شمار اصحاب  صادق  (ع ) آورده  گوید:قصیر کوفی  است . نجاشی  نیز او را یاد و شیخ  در فهرست ، کتاب  وی  را روایت  کرده  است . و شرح  احوال  او در کتب رجال  متأخر نیز یاد شده . (تنقیح المقال  ج 1 ص 127).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  یزیدبن  ربیعة ملقب  به  سید حمیری  شامی  اسلامی  امامی  (105-173 هَ . ق .). صاحب  روضات  آرد: وی  از بزرگان  شعرا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد اسکاف  شاگرد عیاشی . شیخ  طوسی  او را در باب  «من  لم یروعنهم » و کسانی  که  از امامان  دوازده گانه  روایت  نکرده ان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد اسکندرانی مکنی  به  ابن  مکنسة. شاعر است . وفات  وی  بسال  500 هَ . ق . است . (قاموس  الاعلام  ترکی  در کلمه ٔ ابن  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد اصفهانی . وی  در بغدادحدیث  گفت . از جمله  بوسایطی  از ابی هریره  روایت  کرده  که  رسول  صلی  اﷲ علیه  فرمود: کل  صل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد افضل  مکنی  به  ابوالقاسم  اصفهانی . او را تصانیف  مشهوره  است . (تاریخ  گزیده  چ  لندن  ج 1 ص 802).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد جرباذقانی  (جرفادقانی ) مکنی  به  ابوالفضل . یکی  از شعرای  اصفهان  و از جمله ٔ ابیات  اوست  در وصف  اصفهان :یا اصفه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمدحسین بن  محمدرضابن  علاءالدین  محمد مازندرانی مشهور به  خاجوئی . مؤلف  روضات  گوید: وجه  نسبت  اخیر چنانکه  ما در مص...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد حضرمی  یمنی  مکنی  به  ابوالذبیح . او راست : اساس التصریف . و شرح  مهذب  ابواسحاق  شیرازی . وفات  وی  بسال  676 هَ ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد خزاعی . در کتاب  کافی  باب  معرفت  امام  روایتی  از جعفربن  بشیر از صاحب  ترجمه  از ابی عبداﷲ (ع ) آمده  است . رجوع ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  محمد شریف بن  علی  شریف  مراکشی  حسنی  علوی  طالبی  مکنی  به  ابوالنصر و ملقب  به  مظفّرباﷲ. رجوع  به  مظفرباﷲ... شود.