 
        
            اصمان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼṢMAN 
    
							
    
								
        اصمان . [ اَ ص َم ْ ما ] (اِخ ) نام  دو جایگاه  است ، یعنی  اصم الجلحاء و اصم السمرة که  دو موضعاند در بلاد بنی عامربن  صعصعة بعد از آن  مر بنی کلاب  را. (منتهی  الارب ). و رجوع  به  اصم ، و معجم  البلدان  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اثمان . [ اَ ] (ع  اِ) ج ِ ثُمن  و ثَمَن  و ثمین . (منتهی الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثمان . [ اِ ] (ع  مص ) هشت  شدن . (تاج  المصادر). هشت  عدد گردیدن : اثمن  القوم . (منتهی الارب ).  ||  خداوند شتران  ثَمِن  شدن ، یعنی  آنکه  در هشت ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسمان . [ اِ ] (ع  مص ) فربه  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فربه  کردن  چیزی . (ترجمان  علامه ٔجرجانی ).  ||  فربه  شدن .  ||  فربه گشتن  چار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسمان . [ اَ ] (اِ)صورتی  است  از آسمان  که  فلک  باشد.  ||  نام  روز بیست وهفتم  از هر ماه  شمسی . (ناظم  الاطباء). روز بیست وپنجم  است  از ماههای  ق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان . [ س ْ / س ِ  ] (اِ)  ۞  چرخ . سماء. سما. فلک . اثیر. ام النجوم . سپهر. گنبد. گردون . گرزمان . خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه . ج...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان . [ س ْ / س ِ ](اِ) نام  روز بیست وهفتم  یا بیست وپنجم  و بعضی  بیست وششم  گفته اند از هر ماه  فارسی . و در این  روز نیک  است  بسفر دور شدن  و ن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان . [ س ْ / س ِ ] (اِخ ) نام  کوهی  نزدیک  بندر نخیلو بجنوب  ایران .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (ع  اِ) چوزه ٔشوات . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). فرخ  الحباری . (اقرب  الموارد).  ||  بچه ٔ اژدها.  ||  مار یا بچه ٔ مار. (منتهی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  قعله ٔ شاهین  بخش  پل  ذهاب  شهرستان  قصرشیرین ، واقع در 12 هزارگزی  جنوب  خاوری  سرپل  ذهاب  کنار راه  فر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی  است  به  مدینه  بین  آن  و بین  ذی المرة در راه  شام  از مدینه . (معجم  البلدان ).