اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصمع

نویسه گردانی: ʼṢMʽ
اصمع. [اَ م َ ] (ع ص ، اِ) خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صغیرالاذن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شمشیر بران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیف قاطع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || براشرف مواضع برآینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). المترقی اشرف المواضع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || مرد سراسیمه . || شوخ بی باک . || شتالنگ خرد و لطیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الکعب اللطیف المستوی .(اقرب الموارد) (قطر المحیط). || الظلیم .(اقرب الموارد). || گیاه که هنوز بار آن از غلاف برنیامده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). النبت خرج له ثمر و لم ینفتق . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || پر دراز لطیف یا بهترین پرها. ج ، صُمعان ، صُمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الریش اللطیف العسیب و قیل افضل الریش .ج ، صُمعان . (اقرب الموارد). || هشیاردل تیزخاطر بیدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیزخاطر. (مهذب الاسماء) (زوزنی ). دل هوشیار و رای پرکار و باحزم ۞ . (ناظم الاطباء). القلب الذکی . (اقرب الموارد). القلب الذکی المتیقظ. (قطر المحیط). دل آگاه . (لغت خطی ). زیرک . تیز هوش . بیداردل .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت رُفَید.از او روایت شده : دخلنا علی النبی صلی اﷲعلیه وسلم ، فاتی بطعام فعرض علینا فقلنا لانشتهیه ، فقال «لاتجمعن کذباً...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت رقاعة. یکی از زنان که رسول (ص ) او را نکاح کرد و پیش از آنکه برسول رسد نماند. (تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 161).
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت شَکَل . صحابیه است .
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت عمروبن عدی بن یاسربن سوادبن غنم بن کعب الانصاریة السلمیة، مکناة بام ّمنیع.مادر معاذبن جبل است . رجوع به الاصابة ج ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت عمیس الخثعمیة. صحابیه است . شوهر اول وی جعفربن ابیطالب بود و با او بحبشه هجرت کرد و بعد از شهادت جعفر با ابوبکر صدی...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت محمد، خواهر قاضی القضاة نجم الدین بن صصری است . کنیه اش ام ّمحمد و از مشاهیر محدّثات و زاهدات بود و او از بزرگترین علم...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت مخربه . صحابیه است .
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت موسی الصنجاعی . از زنان فاضله ، از مردم یمن ، از اهل زبید. وی تفسیر و کتب حدیث میخواند و زنان را مجلس میگفت و ادب ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) نام بنت موسی الکاظم (ع ) است . (تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 457).
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) نام بنت نعمان بن ابی الجون کندی . از زنان مشهورعرب ، از جهت شرف و جمال . نسب وی بآکل المرار ملک کندة میرسد. مقام اهل ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.