اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اظهر

نویسه گردانی: ʼẒHR
اظهر. [ اَ هََ ] (ع ن تف ) روشن تر و آشکارتر. (آنندراج ). آشکارتر و ظاهرتر. آشکارتر و نمایان تر. (ناظم الاطباء) :
فضل تو ظاهر است بر همه کس
کرم تو ز فضل تو اظهر.

سوزنی .


- علی الاظهر ؛ بنابر آنچه آشکارتر و پیداتراست .
- و هوالاظهر ؛ و آن آشکارتر است . و آن واضح تر است .
- امثال :
اظهر من الشمس ؛ روشن تر و نمایان تر از آفتاب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اظهر. [ اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِظَهر، پشت . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).
اظهر. [ اَ هََ ] (اِخ )از شاعران هندوستان و نامش احمدخان بود. او راست :الهی در دلم انداز عشق بی محابا راکنم تا سیر چون فرهاد و مجنون کوه و ...
اظهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) خطاط. میرخواند وی را در زمره ٔ خطاطان عصر تیموریان آورده و در خط خوش او را به ابن مقله و یاقوت همانند کرده است . رجو...
اظهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) نامش میرغلامعلی دهلوی و از شاعران هندوستان بود و در سال 1182 هَ . ق . در مرشدآباد درگذشت . او راست :نه مرا تو می شناسی ...
ذیل " اظهر " آمده است. به‌معنی: آشکارتر از آفتاب.
ازهر. [ اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زاهر. روشن تر. (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (کنزاللغات ) : هست خورشید ازهر از انجم تو ز خورشید ازهری ...
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) موضعی است بمسافت سه میلی طایف . عرجی گوید:یا دار عاتکة التی بالازهراو فوقه بقفا الکثیب الأعفرلم الق اهلک بعد عام ل...
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) (جامع...) جامع مشهور مصر و آن نخستین مسجدی است که در قاهره تأسیس شده و قائد جوهر مولای المعزّ عبیدی به سال 359 هَ...
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن جوزی بوسایطی از او در باب عمربن عبدالعزیز روایت کند. (سیرة عمربن عبدالعزیز ص 153).
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن جمیل . ابن قتیبه ٔ دینوری در عیون الاخبار بنقل از احمدبن الخلیل از او روایت کند. رجوع بعیون الاخبار ج 2 ص 30 ش...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.