اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اغ

نویسه گردانی: ʼḠ
اغ . [ اُ ] (اِ صوت ) صدائی که در حین استفراغ از گلو برآید. (فرهنگ نظام ): صدای اغ بچه را شنیدم ، دویدم بیرون شانه هایش را گرفتم مبادابر زمین افتد. (فرهنگ نظام ). و رجوع به اغ اغ شود.
- اُغ زدن ؛ درحال استفراغ و قی از گلو صدا دادن . و مشتقات مصدر مذکور تمام استعمال می شوند: فلان دارد اغ می زند. (از فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عاق عاق . (ع اِ صوت مرکب ) حکایت آواز زاغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
آق مسجد. [ م َ ج ِ ] (اِخ ) مرکز شبه جزیره ٔ قرم (کریمه ) که امروز به نام سیمفروپول مشهور است و در 1164 هَ .ق . دولت روس آنجارا تسخیر کرد و م...
عق زدن . [ ع ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) به دل آشوبه مبتلی شدن . استفراغ کردن . حال تهوع یافتن یا حال استفراغ داشتن . اشکوفه افتادن بر کسی . || ...
عق شدن . [ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حال قی به کسی دست دادن . (از فرهنگ فارسی معین ). اشکوفه افتادن کسی را: به سبب بیماری اگر در گلوی تو...
آق گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی نزدیک شرف خانه ، بساحل دریاچه ٔ ارومیّه .
آق قلعه . [ قَل ْ ع َ ] (اِخ ) نام محلی براه حیدرآباد به خانه ، در 16 هزارگزی حیدرآباد، میان حیدرآباد و نقده .
آغ بوغوش . [ ب ُ غُش ْ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سراب به اردبیل میان ساری قیه و مجمیر در 161300 گزی تبریز.
آق دریا. [ دَرْ ] (اِخ ) بحر خزر.
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از ترکی ِ آق ، سپید + سُنقر، شنگار و شنغار، نام یکی از جوارح طیور) صاحب برهان گوید: مرغی باشد شکاری از ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.