افرع
نویسه گردانی:
ʼFRʽ
افرع . [اَ رَ ] (ع ص ) مرد تمام موی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ج ، فُرع ، فُرعان . مؤنث آن فرعان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). تمام موی . (مهذب الاسماء خطی ).تمام موی سر. (تاج المصادر بیهقی ). انبوه موی . (المصادر زوزنی ). مقابل اصلع. (یادداشت دهخدا). || وسوسه انداز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث : لایؤمننکم الافرع ؛ ای الموسوس . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
افرع . [ اَ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک یمامه مر بنی نمیر را. (از معجم البلدان ):یسوقها ترعیه ذوعباءةبما بین نقب فالحبیس فافرعا.راعی (از معج...
افرا. نام فارسی : افرا نام عربی : اسفندان
نام انگلیسی :tree Maple نام فرانسه : Erable ...
افرا. [ اَ ] (صوت ، اِ) کلمه ٔ تحسین یعنی آفرین . مرحبا. (ناظم الاطباء). بمعنی آفرین و تحسین باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (هفت...
افرا. [ اَ ] (اِ) بزبان مازندری نام درختی است معروف . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). درختی از تیره ٔ افراها جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان...
افرا. [ اَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی . محلی دشت و معتدل و مرطوب است و 315 تن سکنه دارد. آب از رودخانه ت...
افرا. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَرَء، بمعنی گورخر یا گورخر جوان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فِراء. (اقرب الموارد).
افراء. [ اِ ] (ع مص ) اصلاح چیزی کردن یا اصلاح کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصلاح کردن چیزی را و گفته اند؛ امر به ا...
عفرا. [ع َ ] (اِخ ) عفراء. نام معشوقه ٔ عروه است . (غیاث اللغات ) (برهان ). رجوع به عفراء (دختر مهاصر...) شود.
عفراء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث أعفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود. || ترید سپید کرده شده . || ریگ سرخ . || شب سپ...
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای به فلسطین . (منتهی الارب ). قلعه ای است از اعمال فلسطین در نزدیکی بیت المقدس . (از معجم البلدان ).