گفتگو درباره واژه گزارش تخلف افرع نویسه گردانی: ʼFRʽ افرع . [ اَ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک یمامه مر بنی نمیر را. (از معجم البلدان ):یسوقها ترعیه ذوعباءةبما بین نقب فالحبیس فافرعا.راعی (از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی افرع افرع . [اَ رَ ] (ع ص ) مرد تمام موی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ج ، فُرع ، فُرعان . مؤنث آن فرعان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ت... افرا افرا. نام فارسی : افرا نام عربی : اسفندان نام انگلیسی :tree Maple نام فرانسه : Erable ... افرا افرا. [ اَ ] (صوت ، اِ) کلمه ٔ تحسین یعنی آفرین . مرحبا. (ناظم الاطباء). بمعنی آفرین و تحسین باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (هفت... افرا افرا. [ اَ ] (اِ) بزبان مازندری نام درختی است معروف . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). درختی از تیره ٔ افراها جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان... افرا افرا. [ اَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی . محلی دشت و معتدل و مرطوب است و 315 تن سکنه دارد. آب از رودخانه ت... افرا افرا. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَرَء، بمعنی گورخر یا گورخر جوان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فِراء. (اقرب الموارد). افراء افراء. [ اِ ] (ع مص ) اصلاح چیزی کردن یا اصلاح کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصلاح کردن چیزی را و گفته اند؛ امر به ا... عفرا عفرا. [ع َ ] (اِخ ) عفراء. نام معشوقه ٔ عروه است . (غیاث اللغات ) (برهان ). رجوع به عفراء (دختر مهاصر...) شود. عفراء عفراء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث أعفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود. || ترید سپید کرده شده . || ریگ سرخ . || شب سپ... عفراء عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای به فلسطین . (منتهی الارب ). قلعه ای است از اعمال فلسطین در نزدیکی بیت المقدس . (از معجم البلدان ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود