اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اکس

نویسه گردانی: ʼKS
اکس . [ اِ ک ُ ] (اِخ ) ۞ قسمت شمالی بریتانیای کبیر که بواسطه ٔ جبال شویت ۞ از انگلستان مفروز گردید و در حدود پنج میلیون جمعیت و هفتادوهفتهزاروصدوهفده کیلومترمربع مساحت دارد. اکس شامل شهرهای بزرگ از جمله ادیمبورگ ۞ می باشد و قسمت شمال خاوری آن بسیار زیبا و تماشاییست . همچنین قسمتهای حاصلخیز جنوب دارای محصول آهن و روغن می باشد و از بهترین مناطق صنعتی انگلستان بشمار می رود. (از لاروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اکس . [ اَ ک َس س ] (ع ص ) کوتاه دندان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خرددندان . (تاج المصادر بیه...
اکس لاشاپل . [ اِ پ ِ ] (اِخ ) ۞ آخِن . شهری است در آلمان در ناحیه ٔ وستفالی ، مرکز صنایع نساجی و ماشین سازی و دارای 159000 تن جمعیت . (فرهنگ...
تصویری است که روی مواد مات به وسیله ترسیم، نقاشی، عکسبرداری یا دیگر فنون هنر گرافیک به وجود می آید.
(= تصویر) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ناتیا (سنسکریت: ناتیَ) آلیگ (سنسکریت: آلیکْه)
مرکز. [ آ ] (ع اِ) میانه ٔ دائره . وسط ، چیزی را در وسط نشاندن
عکس . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه در آب و آینه و امثال آن از اشیاء پیدا میشود. (غیاث اللغات ). عکس شاخص در آینه و جز آن ، آنچه را که منطبع میشود د...
عکس . [ ع َ ] (ع مص ) باشگونه کردن و گردانیدن لفظ و سخن و جز آن . (از منتهی الارب ).بازگونه کردن . (دهار). واشگونه کردن . (المصادر زوزنی ). مقل...
آکس . [ ک ُ ] (اِ) قلمی آهنین سنگ تراشان را.
عکث . [ ع َ ] (ع مص ) گرد آمدن و موافق شدن دو چیز. (فعلش گاهی نیاید). (منتهی الارب ).
عکص . [ ع َ ک ِ ] (ع ص ) بدخوی . (منتهی الارب ). سیّی ٔ الخلق . (اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.