اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الوی

نویسه گردانی: ʼLWY
الوی . [ اَل ْ وی ی ] (ع اِ) همان الوة بمعنی چوب عوداست . (دزی ج 1 ص 35). و رجوع به الوة و اُلُوّ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) علی بن حسن (یا حسین )، مکنی به ابوالقاسم . از منجمان و ریاضی دانان مشهور قرن چهارم هجری بود. رجوع به ابن أعلم د...
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲبن احمد علوی حنفی . ادیب مصری . رجوع به علوی حنفی شود.
علوی . [ع َ ل َ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲبن علی بن عمر علوی طولقی جزائری حسنی خلوتی مالکی . رجوع به علوی طولقی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) عمربن علی بن ابی بکر علوی یمنی حنفی ، مکنی به ابوالخطاب . رجوع به علوی یمنی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) قاسم بن محمدبن هشام (یا هاشم ) مدائنی . از علمای ریاضی قرن سوم و چهارم هجری . رجوع به قاسم بن محمدبن هشام شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن عمربن یحیی . لغوی و نحوی . رجوع به علوی حضرمی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عبیداﷲبن حسین علوی شریف ، مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع به علوی شریف شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن ظفربن محمدبن احمد علوی حسینی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علوی حسینی شود.
علوی .[ ع َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن عبدالرحمان ، مکنی به ابوعبداﷲ. از فضلای قرن پنجم هجری بود. او راست : التعازی . (از معجم المؤلفین ج 1...
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) محمدطیب بن محمدصالح بن محمد عبداﷲ علوی مکی . رجوع به علوی مکی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۷ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.