اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الوی

نویسه گردانی: ʼLWY
الوی . [ اَل ْ وی ی ] (ع اِ) همان الوة بمعنی چوب عوداست . (دزی ج 1 ص 35). و رجوع به الوة و اُلُوّ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) محمدمهدی . از مورخان بود که به سال 1315 هَ . ق . درگذشت . او راست : تاریخ طوس ، یا مشهد رضوی . (از معجم المؤلفین ج 1...
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) میرزا حسین بن میرزا محسن . رجوع به علوی سبزواری شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) میر محمدطاهر. شاعر. رجوع به علوی کاشانی شود.
علوی .[ ع َ ل َ ] (اِخ ) ناصربن رضابن محمدبن عبداﷲ علوی حسینی ، مکنی به ابوابراهیم . رجوع به علوی حسینی شود.
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) یحیی بن عبداﷲ علوی ، ملقب به ناصرالدین . عالم در علوم نقلی و عقلی . وی از امرا بود و مدتی نیابت قضا را در شیراز عهد...
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) یحیی بن قاسم بن عمربن علی علوی حسنی یمانی صنعانی ، ملقب به عزالدین . رجوع به علوی یمانی شود.
عناصر اربعه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عمر علوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به عمر کوفی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۷ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.