اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اماره

نویسه گردانی: ʼMARH
اماره . [ اِ رَ / رِ ] (اِ) شماره و حساب . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ). اَمار.اوار. آماره . اواره . (شرفنامه ٔ منیری ) :
اگر خواهی سپاهش را شماره
برون باید شد از حد اماره .

لبیبی .


|| دفتر محاسبه . (فرهنگ شعوری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن ولیدبن سویدبن زیدبن حرام . جدی است از بنی جذام . رجوع به عماره ٔ جذامی شود.
عمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن ولیدبن مغیرةبن عبداﷲبن عمربن مخزوم . «ابن فتحون » وی را صحابی دانسته و حدیثی از او روایت میکند و نیز گوید که ...
عمارة. [ ع ُ رَ ](اِخ ) ابن یحیی بن عماره ٔ حسنی ، مکنی به ابوطاهر. ادیب و شاعر قرن ششم هجری . رجوع به عماره ٔ حسنی شود.
عمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) بنت عبدالوهاب . رجوع به عماره ٔ حمصیة شود.
عمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) بنت نافعبن عمر جمحی . رجوع به عماره ٔ جمحی شود.
دار عماره . [ رُ ع ُ رَ ] (اِخ ) نام دو نقطه از شهر بغداد، یکی در شارع المخرم ، در مشرق بغداد که منسوب به عمارةبن ابی خطیب است . دیگری در مغ...
ام عمارة. [ اُم ْ م ِ ع َم ْ ما رَ ] (اِخ ) انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 262 شود.
ام عمارة. [ اُم ْ م ِ ع ُ رَ ] (اِخ ) نسیبة. دختر کعب بن عمروبن عوف مازنی انصاری . اززنان صحابی و از زنان دلاور بود. رجوع به اعلام زرکلی ج 3...
آماره گیر. [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آمارگیر. نویسنده . مُحاسب . مستوفی .
ابن عماره . [ اِ ن ُ ع ُ رَ ] (اِخ ) رجوع به حمزةبن حبیب الزیات شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۶ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.