امر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼMR
    
							
    
								
        امر. [ اِ ](ع  ص ) زشت  و شگفت . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). و از آن  است : جئت  شیئاً امراً؛ ای  منکراً او عجیباً. (از اقرب  الموارد) (از منتهی  الارب ).عجب . (ترجمان  ترتیب  عادل ). عجیب  و سخت . (مؤید الفضلاء).  ||  کار بزرگ . (ترجمان  ترتیب  عادل ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        آمر. [ م ِ ] (ع  ص ) فرماینده . فرمانده . کارفرما. صاحب  امر. ج ، آمِرین .  ||  (اِ) ششم  روز از ایام  عجوز یا چهارم  روز آن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع َ ] (ع  مص )دیر ماندن  و زیستن . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع  به  عمر و عمارة شود.  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع َ ] (ع  اِ) زندگانی . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). ج ، أعمار. رجوع  به  عُمرو عُمُر شود. گویند که  عمر غیر از بقاء است ، زیرا عمر عبا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ع َ م َ ] (ع  مص ) دیر ماندن  و زیستن . (از اقرب  الموارد). عَمر. عُمر. عَمارة. رجوع  به  عمر و عمارة شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع َ م َ ] (ع  اِ) دین  و ملت . (منتهی  الارب ). دین . (اقرب  الموارد).  ||  دستار که  زن  حرة بدان  سر را پوشد، یا آنکه  چون  او را نه  خِمار ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ ] (ع  مص ) دیر ماندن  و زیستن . (از منتهی  الارب ). عَمر. رجوع  به  عَمر شود.  ||  دیرداشتن . (از منتهی  الارب ). عَمر. رجوع  به  عَمر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ ] (ع  اِ) زندگانی . (منتهی  الارب ) (دهار). حیات . (اقرب  الموارد). زیست . زندگی . مدت  حیات  و زندگانی  : چرا عمر کرکس  دوصد سال  ویحک نما...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ ] (ع  اِ) گوشت  میان  دو دندان ، یا گوشت  بن  دندان . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). گوشت  لثه . (از اقرب  الموارد).  ||  مسجد. (منتهی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م ُ] (ع  اِ) زندگانی . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).ج ، أعمار. عُمر. عَمر. رجوع  به  عُمر و عَمر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (ع  اِ) ج ِ عُمرة. رجوع  به  عمرة شود.