امر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼMR
    
							
    
								
        امر. [ اِ ](ع  ص ) زشت  و شگفت . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). و از آن  است : جئت  شیئاً امراً؛ ای  منکراً او عجیباً. (از اقرب  الموارد) (از منتهی  الارب ).عجب . (ترجمان  ترتیب  عادل ). عجیب  و سخت . (مؤید الفضلاء).  ||  کار بزرگ . (ترجمان  ترتیب  عادل ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن محمد، مکنی  به  ابوالبرکات . رجوع  به  عمر کوفی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  محمد مصری . مشهور به  ابن  نجیم . رجوع  به  عمر مصری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم  خیامی  نیشابوری . رجوع  به  عمر خیام  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم  دمشقی . مشهور به  مالکی . رجوع  به  عمر مالکی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکربن  عبدالحق  مرینی . رجوع  به  عمر مرینی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکر (المتوکل  علی اﷲ) بن  یحیی بن  ابراهیم  حفصی ، مکنی  به  ابوحفص . دوازدهمین  پادشاه  بنی حفص  (موحد) در تونس . وی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکر محمدبن  معمر. مشهور به  ابن  طبرزد. رجوع  به  ابن  طبرزد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی خلیفه ٔ عبدی  محدث . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُم َ ] (اِخ ) ابن  ابی زیاد. رجوع  به  عمر ابزاری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی سلمة. رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.