امرء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼMRʼ
    
							
    
								
        امرء. [ اَ رَ / اِ رِ / اُ رُ ] (ع  اِ) مرد. (از اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). اعراب  در این  کلمه  هم  در همزه  (حرف  اول ) و هم  در حرف  آخر هر دو وارد می شود چنانکه  گویند: رایت  اَمرَءَ و مررت  بِاِمرِء و هذا اُمرُء. (ناظم  الاطباء). و نیز جایز است  فتح  و ضم  و اعراب  راء در هر حال  چنانکه : هذا اُمرَء و نیز هذا اُمرُء و رأیت  اُمرُوءً و مروت  باُمرء و نیز مررت  باُمرِی ٔ. (از اقرب  الموارد). مؤنث  آن  امراءة است . رجوع  به  امراءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  سعید. مشهور به  ابن  حمامة. رجوع  به  عمر شافعی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن عبداﷲ. ملقب  به  کمال الدین . رجوع  به  عمر عجمی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  عبداﷲ عکبری . مشهور به  ابن  مسلم . رجوع  به  عمر عکبری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن محمد، مکنی  به  ابوالبرکات . رجوع  به  عمر کوفی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  محمد مصری . مشهور به  ابن  نجیم . رجوع  به  عمر مصری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم  خیامی  نیشابوری . رجوع  به  عمر خیام  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم  دمشقی . مشهور به  مالکی . رجوع  به  عمر مالکی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکربن  عبدالحق  مرینی . رجوع  به  عمر مرینی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکر (المتوکل  علی اﷲ) بن  یحیی بن  ابراهیم  حفصی ، مکنی  به  ابوحفص . دوازدهمین  پادشاه  بنی حفص  (موحد) در تونس . وی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکر محمدبن  معمر. مشهور به  ابن  طبرزد. رجوع  به  ابن  طبرزد شود.