گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امری نویسه گردانی: ʼMRY امری . [ اِ م ِ ] (اِخ ) ژاک آندره ۞ فیلسوف الهی فرانسوی . وی در سال 1723 م . در ژکس ۞ متولد شد و در سال 1811 م . درگذشت . وی سرپرست انجمن مذهبی سن سولپیس ۞ بود. (از لاروس ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی خارجه ٔ عامری خارجه ٔ عامری . [ رِ ج َ ی ِ م ِ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ آرد: (سال چهل ) باول سال از جمله ٔ خوارج سه کس بودند: یکی عبدالرحمن بن ملجم ا... عماره ٔ عامری عماره ٔ عامری . [ ع ُ رَ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن قریط عامری . نام او را «عمرو» نیز ذکر کرده اند. و «ابن حجر» وی را جزو صحابیانی آورده است که به ... ابوالحسن عامری ابوالحسن عامری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) محمدبن یوسف عامری . یکی از فلاسفه ٔ خراسان شاگرد ابوزید بلخی و معاصر ابوعلی سینا. او سفری ... افوض امری الی ا افوض امری الی ا. [ اُ ف َوْ وِ ض ُ اَ اِ لَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ) کار خود را به خدا بازمیگذارم . (یادداشت مؤلف ). کار خویش را به خدا وا... شورا.مشارکت در امری این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تاریخ جایی یا امری بودن تاریخ جایی یا امری بودن . [ خ ِ اَ دَ ](مص مرکب ) از همه ٔ گذشته ٔ آن ، بجزئیات آگاه بودن . عمری عمری . [ ع َ ری ی ] (ع اِ) قسمی از خرما. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عمری عمری . [ع ُ را ] (ع اِ) چیزی که با شخص در مدت زندگی همراه باشد. (ناظم الاطباء). آنچه برای تو، در طول مدت عمر او یا عمر تو، قرار داده شود،... عمری عمری . [ ع ُ ری ی ] (ع ص نسبی ، اِ) آن را منسوب به عُمر دانند، چنانکه عمری الشجر بمعنی درخت دیرینه و قدیمی باشد. (از اقرب الموارد) (از منته... عمری عمری . [ ع ُ ] (ق ) (با یاء نکره ) یک عمر. مدت زندگانی . مدت درازی از زمان . (ناظم الاطباء). زمانی برابر یک دوره ٔ زندگی کسی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود