اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امیر

نویسه گردانی: ʼMYR
امیر. [ اَ ] (اِخ ) مولانا... شاعر ترک و متقدم بر امیرعلیشیر نوایی (در گذشته به سال 906 هَ .ق .) است و اشعار ترکی خوبی دارد. در شعر فارسی تتبع شیخ کمال کرده است . از اوست :
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
و قبر او در بدخشانست . (از مجالس النفائس ص 193).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مهرعلی خان از القاب خدایی خان در حدود سال 1260خورشیدی در الشتر به دنیا آمد چهره ای خوش سیما و خوش چهره داشت و بی شک در زمان خود قدرتمندترین خان استان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عمیر. [ ع َ ] (ع ص ) جای معمور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای آباد، و آن فعیل است بمعنای مفعول . (از اقرب الموارد). || ثوب ...
عمیر.[ ع ُ م َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر عُمْر. رجوع به عُمر شود. || تصغیر عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مکه . (منتهی الارب ). تصغیر عُمر است و آن جایگاهی است در نزدیکی مکه . (از معجم البلدان ).- بئر عمی...
عمیر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) نام اسب حنظلةبن شبار است . (منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ](اِخ ) مکنی به ابوالوازع . رجوع به ابوالوازع شود.
عمیر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) مکنی به ابومغلس . رجوع به ابوالمغلس شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) مولی ابی اللحم . صحابی است . (از منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی وقاص . وی برادر سعدبن ابی وقاص بود. و در سن شانزده سالگی در غزوه ٔ بدر به شهادت رسید. رجوع به حبیب السیر چ ...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۴ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.