اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امیر

نویسه گردانی: ʼMYR
امیر. [ اَ ] (اِخ ) مولانا... شاعر ترک و متقدم بر امیرعلیشیر نوایی (در گذشته به سال 906 هَ .ق .) است و اشعار ترکی خوبی دارد. در شعر فارسی تتبع شیخ کمال کرده است . از اوست :
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
و قبر او در بدخشانست . (از مجالس النفائس ص 193).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن تمیم . رجوع به ابوهلال شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حباب بن جعده ٔ سلمی . رئیس قیسیان در عراق ، از قهرمانان زیرک بشمار می رفت . وی از همراهان ابراهیم بن اشتر، در جنگ...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حمام . از صحابیان بود. (منتهی الارب ). وی در غزوه ٔ بدر شهید گشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 340 شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن زوذی . رجوع به ابوکثیر شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعدبن عبید اوسی انصاری . وی از صحابیان بود و در فتوحات شام شرکت داشت . از جانب خلیفه ٔ دوم بر شهر حمص حاکم گش...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعید نخعی . رجوع به ابویحیی شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن دهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه . وی پدر مادر عایشه زوجه ٔپیامبر (ص ) بود. (از حبیب السیر چ خیام ج...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن عبد ذی الشری . گویند نام او ابوهریرة بوده است . رجوع به ابوهریرة (عبدالرحمان بن صخر...) شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عباد کلبی . وی دبیر معاویةبن ابی سفیان بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 563 شود.
عمیر. [ ع ُم َ ] (اِخ ) ابن عبدالمجید. رجوع به ابومغیرة شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۴ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.