اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امیر

نویسه گردانی: ʼMYR
امیر. [ اَ ] (اِخ ) مولانا... شاعر ترک و متقدم بر امیرعلیشیر نوایی (در گذشته به سال 906 هَ .ق .) است و اشعار ترکی خوبی دارد. در شعر فارسی تتبع شیخ کمال کرده است . از اوست :
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
و قبر او در بدخشانست . (از مجالس النفائس ص 193).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبد عمرو. از صحابيان بود. (از منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مُقاعِس بن عمرو. از تمیم از عدنانیة. جدی جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 742).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن نمیر. رجوع به ابووقرة شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ولید خراسانی . وی از والیان و رئیسان کارآمد به شمار می رفت و در اواخر عمر خویش مدت شصت روز بر مصر حاکم گشت .و س...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن وهب بن خلف جمحی . وی صحابی از شجاعان بود. ابتدا با کفار قریش در غزوه ٔ بدر به مخالفت با مسلمانان جنگید و یکی از...
عمیر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن هانی . شامی ، مکنی به ابوالولید. از تابعیان بود و گویند درک صحبت سی تن از اصحاب رسول اﷲ (ص ) را کرده است . رجوع ...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی سیستانی . از بزرگان و فضلای سیستان بود و نام او در تاریخ سیستان آمده است . رجوع به تاریخ سیستان ص 20 شو...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یریم . رجوع به ابوهلال شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوسریة شود.
عمیر همدانی . [ ع ُ م َ رِ هََ] (اِخ ) مکنی به ابوعرفجة. رجوع به ابوعرفجة شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۴ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.