انح
نویسه گردانی:
ʼNḤ
انح . [ اُن ْ ن َ ] (ع ص ) مرد بخیل که چون چیزی از او خواهند تنحنح کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اَنِح . اَنوح . (از اقرب الموارد). || ج ِ آنح . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به آنح شود.
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
منوب عنه . [م َ بُن ْ ع َن ْه ْ ] (ع ص مرکب ) شخصی که کسی به کارش نایب او باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به منوب شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آنهماری شیمل (به آلمانی: Annemarie Schimmel)
(۷ آوریل ۱۹۲۲ - ۲۶ ژانویه ۲۰۰۳) اسلامپژوه، خاورشناس و مولویشناس مشهور آلمانی است. او بهعنوان تنها ...
این واژه ها تازى (اربى) است و سپارش مى شود بجاى آنها بویژه در دانش حقوق از واژه ى جامَدیک اَژَش Jamadik azhash : (جامدیک + اژ (پهلوى: از) + ش(...
این واژه ها تازى (اربى) هستند و سپارش مى شود بویژه در دانش حقوق از این واژه ها بهره برده شود پَتْکاریک (پهلوى: شکایت شده ، کسى یا چیزى که از او شکایت ...