باجی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BAJY 
    
							
    
								
        باجی . [ جی ی  ] (اِخ ) ابومروان  محمدبن  احمدبن  عبدالملک  لخمی  باجی . رجوع  به  ابومروان  محمد در همین  لغت نامه  و رجوع  به  عیون الانباء ج  2 صص  67 - 68 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        باجی . (اِخ ) مسعودی . رجوع  به  مسعود البیجی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باجی . (اِخ ) ابوحفص  عمربن  محمودبن  غلاب  مقری  باجی . ابوطاهر سلفی  گوید: از باجه ٔ افریقا و اهل  قرآن  و صالح  بود. مولدش  را پرسیدم  گفت  رجب  43...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درنه باجی . [ دَ ن َ ] (اِ) در فارسی باستان ، نام  ماهی  در عهد هخامنشی  مطابق  ماه  بابلی  ابو، و ژویه  و اوت  فرنگی . (از دائرةالمعارف  فارسی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شاه  باجی .(اِ مرکب ) مرکب  از: «شاه » فارسی  و «باجی » ترکی  بمعنی  خواهر و بررویهم  خواهر بزرگتر. (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی  باجی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عبدالرحمان بن  احمدبن  عبدالرحمان بن  یعیشر زهری  باجی ، مکنّی  به ابوالحسن . از فقهای  قرن  ششم  هجری  اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی  باجی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  محمدبن  عبداﷲبن  محمدبن  علی باجی  اندلسی  مالکی ، مکنّی  به  ابوالحسن . فقیه  بود و در سال  462 هَ . ق . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی  باجی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  عبدالرحمان بن  خطاب  مغربی  مصری  باجی  شافعی ، ملقّب  به  علاءالدین  و مکنّی  به  ابوالحسن . فقیه  و اصول...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  باجی .   ۞  (اِخ ) سلیمان بن  خلف بن  سعد، مکنی  به  ابوالولید مالکی . اندلسی  فقیهی  است  حافظ، مفسر،متکلم  ادیب ، شاعر، از اکابر علمای  اندلس ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سارلی باجی . (اِخ ) دهی  است  از دهستان  آتابای  بخش  مرکزی  شهرستان  گنبدقابوس ، واقع در 6 هزارگزی جنوب  خاوری  گنبد. دشت ، هوای  آن  معتدل ، آب  آن ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باجی گوابر. [ گ َ ب َ ] (اِخ ) دهی  جزء دهستان  سیاهکلرود بخش  رودسر شهرستان  لاهیجان  در 24هزارگزی  جنوب  خاور رودسر و 5هزارگزی  شوسه ٔ رودسر به  تنک...