گفتگو درباره واژه گزارش تخلف باف نویسه گردانی: BAF باف . (اِخ ) ۞ نام قصبه ای است در ساحل غربی جزیره ٔ قبرس که حدود 1500تن سکنه دارد، شهری است قدیمی که توسط مهاجرنشینان یونانی بنا شده و معبدی خاص برای زهره (الهه ٔ عشق ) در آنجا بوده است (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی خانه باف خانه باف . [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) جامه ای که در خانه بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). قماشی که آنرا غلامان و خانه زادان بافته باشند. چن... خیال باف خیال باف . [ خ َ / خیا ] (نف مرکب ) خیال پرور. خیال باز. بر بال خیال سوارشونده . (یادداشت مؤلف ). آنکه بنای کارهای وی از روی هوا و هوس است ... جامه باف جامه باف . [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه بافد. جامه بافنده . نساج . جولاهه : بی نگار جامه بافم هست تا بازارهابهر من هر لحظه پیدا میکند س... جامه باف جامه باف . [ م َ / م ِ ] (اِخ )نام او سیدمحمد و شاعری است از سادات مشهد. سپس بهندوستان رفته چون رباعی بسیار می سرود بلقب «میررباعی »شهرت یا... پلاس باف پلاس باف . [ پ َ ] (نف مرکب ) سازنده و کننده ٔ پلاس . لوّاف . (محمودبن عمر ربنجنی ). پیچه باف پیچه باف . [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) آنکه پیچه بافد. آنکه روی بند مویینه بافد زنان را. || پیچه . عقاص . اطلس باف اطلس باف . [ اَ ل َ ] (نف مرکب ) بافنده ٔ اطلس . آن که پیشه ٔ او اطلس بافی باشد. کیسه باف کیسه باف . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) آنکه کیسه ٔ حمام بافد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گلیم باف گلیم باف . [ گ ِ ] (نف مرکب ) آنکه گلیم بافد. بافنده ٔ گلیم . گونی باف گونی باف . (نف مرکب ) که گونی بافد. کسی که گونی بافد. بافنده ٔ گونی . رجوع به گونی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود