گفتگو درباره واژه گزارش تخلف باف نویسه گردانی: BAF باف . (اِخ ) ۞ نام قصبه ای است در ساحل غربی جزیره ٔ قبرس که حدود 1500تن سکنه دارد، شهری است قدیمی که توسط مهاجرنشینان یونانی بنا شده و معبدی خاص برای زهره (الهه ٔ عشق ) در آنجا بوده است (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1199). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی کرباس باف کرباس باف . [ ک َ ] (نف مرکب ) کرباس بافنده . بافنده ٔ کرباس . آنکه کرباس بافد. (فرهنگ فارسی معین ). شیرین باف شیرین باف . [ ریم ْ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) قسمی از جامه که ظریف بافته شده باشد.(ناظم الاطباء). نام قماشی لطیف . (از آنندراج ). شیرین بافت ... ارمنی باف ارمنی باف . [ اَ م َ ] (ن مف مرکب ) (جوراب ...) مخفف ارمنی بافت . رجوع به ارمنی بافت شود. غلنبه باف غلنبه باف . [ غ ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) آنکه غلنبه بافد. غلنبه گو. رجوع به غلنبه شود. فرنگی باف فرنگی باف . [ ف َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه بطرز فرنگی ها چیز میبافد. || (ن مف مرکب ) پارچه یا هر منسوج دیگر که بشیوه ٔ فرنگی بافته شود. شطرنجی باف شطرنجی باف . [ ش َ رَ ] (نف مرکب ) کسی که فرش شطرنجی می بافد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). روبنده باف روبنده باف . [ ب َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه روبند بافد. کسی که شغل وی روبنده بافی باشد. رجوع به روبنده و روبند شود. ریسمان باف ریسمان باف . [ مام ْ ] (نف مرکب ) کسی که ریسمان می تابد. (ناظم الاطباء). غزال . (دهار). رجوع به ریسمان تاب شود. شیرینه باف شیرینه باف . [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) شیرین باف . نوعی قماش لطیف : به یک شربتی گفت شیرینه باف که نتوان ز حد برد دعوی و لاف . نظا... زری لپه باف این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود