بان
نویسه گردانی:
BAN
بان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان قهره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 40 هزارگزی شمال خاور آستانه و 2 هزارگزی راه عمومی واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 449 تن سکنه . آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر قند و انگور و قلمستان و شغل مردمش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
واژه های همانند
۱۰۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سایه بان . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) آفتاب گیر. (رشیدی ). ساباط. (زمخشری ) (المنجد). ظِلّة. ظُلّة. (منتهی الارب ). مَظَلّة. (دهار). غیایة. (منتهی الا...
سایه بان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزوسایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 123 هزارگزی شمال خاورلار در دامنه ٔ کوه پیر خروس و ...
سوزن بان . [ زَ ] (ص مرکب ) آنکه سوزن راه آهن را نگهبانی کند. آنکه در راه آهن بر سر دو راهی یا ایستگاه موظف است ریلها را برای عبور قطار و...
شانه بان . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) یعنی آنکه بی صبر و قرار باشد. (شمس اللغات ). اما در جای دیگر دیده نشد.
کالی بان . (اِخ ) ۞ نام شخص بلهوسی است که شکسپیر ۞ در نمایشنامه ٔ تامپت ۞ او را معرفی کرده است .
کرجی بان . [ ک َ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ابوالبلم . قایق چی . (یادداشت مؤلف ). قایقران . لُتکاچی .
کرده بان . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) حافظ گرده ٔ نان و معرب آن جَردَبان است . (از المعرب جوالیقی ص 110).
کعبه بان . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) حافظ کعبه . سادن . (یادداشت مؤلف ) : بر در کعبه شاید ار شعرم خادم کعبه بان درآویزد.خاقانی .
دخمه بان . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب )گوربان . نگهبان گورستان . نگهبان مقبره : در دخمه ٔ چرخ مردگانندزین جادوی دخمه بان مرا بس . خاقانی .بدرند ...
بیشه بان . [ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بیشه وان . (یادداشت مؤلف ). غَیّاض . (مهذب الاسماء). رجوع به بیشه وان شود.