اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بح

نویسه گردانی: BḤ
بح . [ ب ُح ح ] (ع اِ) ج ِ اَبح ّ. (منتهی الارب ). ج ِ ابح به معنی دینار و تیر قمار. (آنندراج ). و رجوع به ابح شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۰ ثانیه
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (...
به به . [ ب َه ْ ب َه ْ ] (ع صوت )کلمه ای است که در وقت فخر و مدح و یا وقت استعظام چیزی گویند، و منه الحدیث «به به انک لضخم ». (منتهی ال...
به ده . [ ب ِه ْ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی است که در شهرستان لار واقع است و 891 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ای...
به گو.[ ب ِه ْ ] (نف مرکب ) خوش سخن . نیکوگفتار : خردمند به گو ندارد رواخرد دور کردن ز بهر هوا.فردوسی .
می به . [ م َ / م ِ ب ِه ْ ] (اِ مرکب ) دارویی که از آب به و شراب سازند. (ناظم الاطباء). شراب السفرجل . (ابن سینا). اسم فارسی شراب به است ک...
به محض: همتای پارسی، اینهاست: تا، همینکه (دری) به محض این که او را دید، تا او را دید، همینکه او را دید. هربه herba (کردی) ***فانکو آدینات 09163657861
به جای و بجای: اگر معنی جایگزینی بدهد، می‌نویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، می‌نویسیم: ...
زحمت به معنی دشواری و رنج است. اگر منظور از آن به ندرت، به سختی، هنوز، تازه، درست، کم تر و . . . باشد، بهتر که از به کار بردن به زحمت حودداری شود. ننو...
= شدیدا (قید) (Extremely)؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam (سنسکریت) *** فانکو آدینات 09163657861
پیروی نمودن
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.