اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بح

نویسه گردانی: BḤ
بح . [ ب ُح ح ] (ع اِ) ج ِ اَبح ّ. (منتهی الارب ). ج ِ ابح به معنی دینار و تیر قمار. (آنندراج ). و رجوع به ابح شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
به آفرید. [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) به آفرین . نام خواهر اسفندیار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). نام خواهر اسفندیار، دختر گشتاسب : چو پردخته شد از ب...
به نشینی . [ ب ِه ْ ن ِ ] (حامص مرکب ) خوش نشینی . دوستی و مجالست نیک : روز شادی به نشینی خود کند هر دشمنی دوست آن باشد که تا جان وقت تیمار...
به گزیده . [ ب ِه ْ گ َ دَ/دِ ] (اِ مرکب ) رنگی است سرخ مایل به بنفشه مانا به لکه واری که آنرا بناخن زده یا بدندان گزیده باشند. (آنندراج )...
گردن به . [ ؟ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کازرون ، واقع در 54000گزی شمال کنارتخته . منطقه ای کوهستانی و گرمسیر و دارای 96 تن سکنه است . ...
یک به یک . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یکان یکان . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکایک . (ناظم الاطباء). یک یک . (ناظم الاطباء) (ی...
معتنی به . [ م ُ ت َ نا ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) معتنابه . رجوع به همین کلمه شود.
معمول به . [ م ُ لُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) عمل شده بدان . مرسوم . متداول .
بمثابه
به در شدن: بیرون رفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۴۹ ). عشق تو در درونم و مهر تو در دلم با شیر اندر آمد و با جان به در شود. منس...
این واژه پارسی ـ عربی است و پارسی آن اینهاست: یَواکِم، بوئیت (اوستایی) ژوئیت (اوستایی: چوئیت) اَپیگومان، ایوَر (پهلوی) یَستیام (سنسکریت: یَتسَتیَم...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۴۸ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.