اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بدوح

نویسه گردانی: BDWḤ
بدوح . [ ب ُدْ دو ] (اِخ ) ۞ نام ملک حافظ نامه ها. (یادداشت مؤلف ) ۞ . نام جن و بقولی فرشته ای که اعمال خارق العاده بدو نسبت دهند و در علوم مکنونه نام او را با حرف یا با اعداد نگارندو خواصی برای آن قایل اند از جمله برآنند که چون نام او را بر پشت نامه و پاکت نویسند زود به مقصد رسد. (فرهنگ فارسی معین ج 5). چهار شکل است که بطور رمز نشان دهنده ٔ نوعی طلسم است . و اعتقاداتی از این قبیل درباره ٔ آن رایج است : مسافری که این کلمه را همراه داشته باشد می تواند شب و روز بی خستگی سفر کند. زن آبستنی که نگران سقط جنین باشد اگر آن را همراه داشته باشد فرزندش را سلامت بدنیا می آورد. نامه ای که این کلمه بر آن درج شود به مقصد می رسد. این کلمه برای ایجاد عشق نیز بکار می رود. بدوح معرف اعداد زوجی است که عبارتند از 2468 یا 8642. (از دزی ج 1 ص 59). 2، 4، 6، 8 بترتیب با «ب ، د، و، ح » از حروف جمل برابرند. صاحب آنندراج آرد: در فرهنگی نوشته که بدوح نام ولی کاملی است که از این جهان فانی درگذشته ، مردم این نام رابخط زر بالای تیغ و خنجر و مانند آن تیمناء می نویسندو اکثر این نام را بجای تعویذ و عزیمت بکار برند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بدوح . [ ب ُ ] (ع مص ) بریدن و دریدن . (از منتهی الارب ): بدح الحبل ؛ برید آن ریسمان را. (ناظم الاطباء). || شکافتن : بدح العود بدحاً و بدوحاً...
بُدّوح کلمه ساختگی طلسمی که از عناصر[ حروف ابجد] درون خانه های مربّع سحریِ سه در سه ساخته شده است . از حروف این مربع ، کلمه های مشابه دیگری ، مانند بط...
بدوة. [ ب َ وَ ] (ع اِ) کناره ٔ رود. (ناظم الاطباء). جانب وادی . (از اقرب الموارد). بدوتا الوادی ؛ دو کناره ٔ رود. (منتهی الارب ).
بدوه . [ ب ُ ] (اِخ ) بودا. (از مزدیسنا ص 171). و رجوع به بودا شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.