اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برک

نویسه گردانی: BRK
برک . [ ب َ رَ ] (اِ) قسمی از گلیم . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و کلاه سازند. (برهان ). قسمی از پشمینه که از پشم شتر بافند. (انجمن آرا). قسمی جامه ٔ پشمین دستباف که از آن سرداری و قبا میکردند. (یادداشت مؤلف ). این پشمینه در ایران اکنون چنان تکمیلی یافته که ملوک و امرا از آن قبا و جبه کنند. (انجمن آرا). نوعی پارچه ٔ ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامه ٔ زمستانی دوزند. (فرهنگ فارسی معین ). پارچه ای از کرک گوسفند و بسیار نفیس و اعلا که از آن جبه و سرداری دوزند، و برک بخرز و کرمان بر سایر اقسام آن ترجیح دارد. (ناظم الاطباء) :
با برک گفت که دوزم عسلی ّ تو بدوش
که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار.

نظام قاری .


قاری مصنفات تو بر پوشی و برک
هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.

نظام قاری .


میکرد سرکشی برک شدّه زآن جهت
خود را سیه گلیم و پراکنده حال یافت .

نظام قاری .


|| جامه ٔ کوتاهی باشد تا کمرگاه که بیشتر مردم دارالمرز [تبرستان ] پوشند. (برهان ) (انجمن آرا). و آنرا پشتک خوانند. (انجمن آرا). دستک . جامه ٔ کوتاه تا کمر که مردم مازندران و گیلان پوشند. (ناظم الاطباء) :
تو سبزپوش روی سفیدی بسان خضر
از سندست عمامه وز استبرقت برک .

کمال غیاث (از انجمن آرا).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
برک . [ ب َ ] (ع اِ) اشتران اهل حواء و جز آنها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شتران اهل خبا و غیر آن ها که شب...
برک . [ ب َ رَ ] (اِ) آواز که از شکستن انگشتان آید. (یادداشت مؤلف ): التفقیع؛ برک از انگشتان بیاوردن . (تاج المصادر بیهقی ).
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) ستاره ٔ سهیل . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرک . (فرهنگ فارسی معین ).
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) مکانی خوفناک در راه فارس که به امن آباد اشتهار دارد.
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست . (برهان ) (ناظم الاطباء) : چون نمد همچو دیبه شد چه علاج چاره چه غرقه را برود برک ؟ خسروی (از فرهنگ ...
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ )دهی از دهستان بهند بخش شوسف شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل . سکنه ٔ آن 176 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و...
برک . [ب ِ رِ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) ۞ نوعی کالسکه ٔ چهارچرخه . (یادداشت مؤلف ).
برک .[ ب ِ ] (اِ) حوض . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء).
برک . [ ب ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ بِرکة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به برکة شود.
برک . [ ب ُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کلاه .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.