اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بزرگ

نویسه گردانی: BZRG
بزرگ . [ ب َ رَ ] (اِ) بزرک . تخم کتان . (ناظم الاطباء). دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به بزرک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد...
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) لقب خواجه نظام الملک .(تاج العروس از یادداشت دهخدا). لقب محدث جلیل نظام الملک حسن بن علی بن اسحاق بن عباس طوسی ،...
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) (میرزا... قائم مقام ) پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام موسوم به میرزا عیسی و مشهور به میرزا بزرگ . وزیر فتحعلی شاه قاجارو...
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ )ابن شهریار. ناخدا، سیاح و رحاله و دریانوردی ایرانی از مردم رامهرمز که در سده ٔ سوم هجری میزیسته است .او راست : عجائب...
بزرگ پا. [ ب ُ زُ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ پای بزرگ . || در تداول کفاشان ، مقابل کوچک پا: شش خط بزرگ پا (در کفش ). (یادداشت بخط دهخدا).
بزرگ تن . [ ب ُ زُت َ ] (ص مرکب ) جسیم . سمین . عظیم الجثه . (ناظم الاطباء): اضخم ؛ بزرگ تن از هر چیزی . (یادداشت بخط دهخدا).
بد بزرگ . [ ب َ دِ ب ُ زُ ] (اِ ح ) نحس اکبر یعنی کیوان (زحل ). (از مقدمه ٔ التفهیم ص قلو).
لر بزرگ . [ ل ُ رِ ب ُ زُ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: ولایت لرستان دو قسم است . لر بزرگ و لر کوچک به اعتبار دو برادر که در قرب سنه ٔ ثلاثمائه...
لک بزرگ . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در شش هزارگزی شمال باختری آوج و 36هزارگزی راه عمومی . جلگه ...
ارد بزرگ ( به ضم ا) از مشاهیر برجسته معاصر ایران دارای نظریه قاره کهن و نظریه کهکشان بزرگ اندیشه‌است. زادگاه وی شهر توس نو (مشهد ) می باشد ولی پدر وی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.