اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بست

نویسه گردانی: BST
بست . [ ب ُ ] (اِ) گلزار. (برهان ). به معنی گلزار نیز آمده که آن را بستان گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). باغی که در آن گل یا میوه یا هر دو باشد در این صورت لفظمذکور مخفف بوستان (جای بو) است که در معنی باغ استعمال میشود چه در باغ چیزهای خوشبو از میوه و گل هست ، لفظ بُسَّد مبدل بست مذکور است . (فرهنگ نظام ). || جایی را نیز گویند که میوه های خوشبوی در آنجا بهم رسد. (برهان ) ۞ (ناظم الاطباء). جایی را گویند که میوه های خوش بو در آنجا بسیار باشد. (جهانگیری ) (هفت قلزم ). رجوع به بُسَّد شود. جوالیقی در المعرب آرد: و از لفظ بستان کلمه ٔ بَست آمده و آن فارسی است چه هیچیک از ثقات کلمه ٔ عربی مرکب از «ب س ت » نیاورده است . (جوالیقی ص 54 س 1).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
بست . [ ب َ ] (اِ) سد. (برهان ) (هفت قلزم ). بند و سد. (ناظم الاطباء). || (مص مرخم ) بستن . سد نمودن . (انجمن آرا) (آنندراج ). بستن و سد کردن . ...
بست . [ ب ِ ] (عدد، اِ) مخفف بیست که ترجمه ٔ عدد عشرین است . (غیاث ) (آنندراج ) (شعوری ج 1 ورق 200). بیست . دو دفعه ده . (ناظم الاطباء). عدد ب...
بست . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) وادیی به سرزمین اربل از ناحیه ٔ آذربایجان در جبال . (از معجم البلدان ). نام وادیی در اربل . (ناظم الاطباء). رودی اس...
بست . [ ب ِ ] (اِخ ) نام دیهی است به کردستان سزاردلان . (انجمن آرا) (آنندراج ). دهی است از دهستان خورخوره دیواندره شهرستان سنندج که در 42...
بست . [ ب َ ] (اِ) بستاوند. پشته . گریوه . زمین ناهموار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بستاوند شود. || وقتی است منحوس به مقداردوازده ساعت ک...
بست . [ ب ُ ] (اِخ ) ۞ آبست ، نام ولایتی . (برهان ). مملکتی . (ناظم الاطباء). نام ولایتی است از خراسان و از آنجاست ابوالفتح بستی وزیر سلطان ...
بست . [ ب ُ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهور. (برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). قلعه ای است به حدود افغانستان . رجوع ب...
بست . [ ب ُ ](اِخ ) بشت . از بلوک نیشابور است . مرحوم قزوینی در تعلیقات لباب الالباب ج 1 ص 30 درباره ٔ کلمه ٔ دوغ آباد می نویسد: قصبه ای است ا...
بست . [ ب ُ ] (اِخ ) از توابع بادغیس است . رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 153.
بن بست . [ بُم ْ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بن بسته . کوچه ٔ تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد. (ناظم الاطباء). کوچه ٔ ...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.