 
        
            بست 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BST 
    
							
    
								
        بست . [ ب ُ ] (اِخ ) از توابع بادغیس  است . رجوع  به  نزهةالقلوب  ج  3 ص 153.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب َ ] (اِ) سد. (برهان ) (هفت  قلزم ). بند و سد. (ناظم الاطباء).  ||  (مص  مرخم ) بستن . سد نمودن . (انجمن  آرا) (آنندراج ). بستن  و سد کردن . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب ِ ] (عدد، اِ) مخفف  بیست  که  ترجمه ٔ عدد عشرین  است . (غیاث ) (آنندراج ) (شعوری  ج  1 ورق  200). بیست . دو دفعه  ده . (ناظم الاطباء). عدد ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) وادیی  به  سرزمین اربل  از ناحیه ٔ آذربایجان  در جبال . (از معجم  البلدان ). نام  وادیی  در اربل . (ناظم الاطباء). رودی  اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب ِ ] (اِخ ) نام  دیهی  است  به  کردستان  سزاردلان . (انجمن  آرا) (آنندراج ). دهی  است  از دهستان  خورخوره  دیواندره  شهرستان  سنندج  که در 42...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب ُ ] (اِ) گلزار. (برهان ). به  معنی گلزار نیز آمده  که  آن  را بستان  گویند. (انجمن  آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (هفت  قلزم ) (ناظم الاطباء)....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب َ ] (اِ) بستاوند. پشته . گریوه . زمین  ناهموار. (فرهنگ  فارسی  معین ). رجوع  به بستاوند شود.  ||  وقتی  است  منحوس  به  مقداردوازده  ساعت  ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب ُ ] (اِخ )  ۞  آبست ، نام  ولایتی . (برهان ). مملکتی . (ناظم الاطباء). نام  ولایتی  است  از خراسان  و از آنجاست  ابوالفتح  بستی  وزیر سلطان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب ُ ] (اِخ ) نام  قلعه ای  است مشهور. (برهان ) (هفت  قلزم ) (ناظم الاطباء) (انجمن  آرا) (آنندراج ). قلعه ای  است  به  حدود افغانستان . رجوع  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست . [ ب ُ ](اِخ ) بشت . از بلوک  نیشابور است . مرحوم  قزوینی  در تعلیقات  لباب الالباب  ج  1 ص 30 درباره ٔ کلمه ٔ دوغ آباد می نویسد: قصبه ای  است  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بن بست . [ بُم ْ ب َ ] (ص  مرکب ، اِ مرکب ) بن بسته . کوچه ٔ تنگی  که  بن  آن  بسته  و پوشیده  باشد و راه  دررو نداشته  باشد. (ناظم  الاطباء). کوچه ٔ ...