گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بشر نویسه گردانی: BŠR بشر. [ ب ِ ] (ع اِمص ) گشاده رویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ۞ || روی مردم ، یقول : فلان حسن البشر.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روی آدمی . (آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی بشر بشر. [ ] (اِخ ) ده جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 374 تن . آب از قنات . محصول آن غلات ، انگور و شغل اهالی زراع... بشر بشر. [ ب َ ] (ع مص ) مژده دادن کسی را. یقال : بشرته بمولد فابشر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).-... بشر بشر. [ ب َ ] (اِخ ) وادیی است که در آن تره های نیکو روید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دره ای که در آن گیاهی روید که خام خورند یا د... بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) نام بیست و هفت صحابی است . (منتهی الارب ). رجوع به تاج العروس شود. بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابی السَّری . مکنی به ابواحمد. شیخ ثقه و از مردم رُوَیدَشت بود و پیش از سال سیصد درگذشت . (از اخبار اصفهان ج 1 ص 23... بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابی خازم اسدی . از شاعران فحل و شجاع جاهلی و از مردم نجد بود. پنج قصیده در هجو اوس بن حارثه ٔ طائی بسرود آنگاه با ق... بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابیرق انصاری . رجوع به بشربن حارث بن عمر... ظفری و الاصابة ج 1 ص 155شود. بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابی ساره . یکی از بلغای زبان عرب بود. (ابن الندیم ). بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن اسفراینی . ابوسهل ... وی از ابومحمد هیثم بن خلف دوری حدیث شنید. (از تاریخ بیهقی چ 1 ص 207). بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ارطاةبن شرحبیل بن امیه ، ازسردارانی است که با معاویه در جنگ صفین همراه بودندو در غلبه ٔ معاویه حاکم بصره شد و به ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۱۵ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود