 
        
            بصط
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BṢṬ
    
							
    
								
        بصط. [ ب َ ] (ع  مص ) بمعنی  بسط است  بهمه ٔ معانی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع  به  بسط شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        چاک بست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) نوار یا دکمه ای  برای  بستن  چاک  و شکافی  در جامه  و غیر آن . چاک  و بست .-  چاک  بست  نداشتن  دهان  ؛ کنایه  از هرزه دا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رنگ بست . [ رَ ب َ ] (ن مف  مرکب ) کنایه  از رنگ  برقرار و بی تغیر باشد. (برهان  قاطع). کنایه  از رنگ  ثابت  و پایدار است  و بعضی  گویند رنگ  قراری  ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست  نصب . [ ب َ ت ِ ن َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب )  ۞  بند یا گیره ای  که  برای  نگاه  داشتن  چیزی  بکار رود. (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جر و بست . [ ج َرْ رُ ب َ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) شاید مصحف  یا لهجه ٔ عامیانه  در جر و بحث  باشد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زد و بست . [ زَ دُ ب َ ] (مص  مرکب  مرخم ، اِمص  مرکب ) زدن وبستن . زدوبند.ساخت  و پاخت . قرار و مدار. رجوع  به  زد و بند شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        توسعه یافته ، پهن شده ، امتداد یافته
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسط نشینی. املاءِ ناصحیح «بست نشینی». رجوع شود به بَست.
                    
										
                 
            
									 
        
            
        
            
										
                
                
                    
											
                        بست  بند. [ ب َ ب َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  خنج  بخش  مرکزی شهرستان  لار که  در 108هزارگزی  شمال  باختر لار در دامنه ٔ شمالی  کوه  فلات  ونک  قر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بند و بست . [ ب َ دُ ب َ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) آنچه  از آهن  وجامه  و جز آن  را بهم  بندند. (یادداشت  بخط مؤلف ).-  بند و بست  بودن  ؛ بسته  بود...