پرک
نویسه گردانی:
PRK
پرک . [ پ َ رَ ] (اِخ ) رودیست به ماوراءالنهر که شهرک یالاپان در یک فرسنگی آن است . (حدود العالم ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
پرک . [ پ َ رَ ] (اِ مصغر) پَرِ خُرد. || کاهوی خرد که به وجین از مزرعه بیرون کنند. || هر یک از برگهای خُرد که مجموع آن گل را مُشکّل س...
پرک . [ پ ِ ] (اِ) بوی پیه گداخته . بوی پیه گنده . || بوی ظرف چرب پاک ناشسته و امثال آن . || پلک ِ چشم . (رشیدی ) (جهانگیری ) : نمانم ک...
پرک . [ ] (اِخ ) دهی از فارس به هفت فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق کپکان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
پَرک /park/ لهجه و گویش بختیاری نخِ پرک (نخ پنبهاى تابیده به ضخامتِ یک میلیمتر).
شب پرک . [ ش َ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) شب پره . (فرهنگ نظام ). مرغ عیسی و به عربی خفاش خوانند. گویند چون او را بکشند و بر زهار کودکان پیش از بلوغ...
سه پرک . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) خطی چند باشد که قماربازان بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان ) (آنندراج ).
شاه پرک . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) پروانه . شاپرک . (در تداول مردم قزوین ). || در تداول عوام ، شب پره است و شب پره و شب کور خفاش است . (از یاددا...
این واژه افغانی است. لطفآ اگر معنای دقیق آنرا میدانید بنویسید.
چهارشنبه سوری در گویش تاجیک؛ آتش پَرَک از آئینهای نوروزی در تاجیکستان است. سه مشعل از چوب درخت سرو روشن میشود و مردم، به خصوص جوانان و دختران از بالا...
پرک کردن . [ پ َک ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (در لهجه ٔ کرمان ) نصف کردن .