اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشک

نویسه گردانی: PŠK
پشک . [ پ َ ] (اِ) برابر کردن . موافق ساختن . (برهان قاطع). برابری کردن . برابری . (فرهنگ رشیدی ) :
بحسن افتاده با خورشید در پشک
بقامت سرو را افکنده در رشک .

نزاری (از فرهنگ رشیدی ).


|| درآویختن . (برهان قاطع). آویزش . (فرهنگ رشیدی ). || عشق و عاشقی . (برهان قاطع). مهر. || جعل ؛ و آن جانوریست که سرگین را گلوله سازد. (برهان قاطع) ۞ . || جغد و آن پرنده ای است بنحوست مشهور و به این معنی با سین هم بنظر آمده است . (برهان قاطع) ۞ . || نام علتی است که اسبان را بهم میرسد ۞ . || جعدِ موی . موی مجعد. (زمخشری ). مجعد.
- پشک شدن موی ؛ جعودت . (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پشک . [ پ ِ / پ ُ ] (اِ) پشگ . پشکل . فضله ٔ گوسفند و بزو شتر و آهو و خر و اشتر و هم از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. سرگین گوسفند و بز و آهو و ا...
پشک . [ پ َ ش َ ] (اِ) بشک . شبنم . (برهان قاطع). آن نم سپید که بامدادان بر دیوارها و سبزی نشیند. (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). و برف گونه ای که...
پشک . [ پ ُ ش َ ] (اِ) بلغت ماوراءالنهر گربه باشد و آن جانوریست معروف که بعربی سنورخوانند. (برهان قاطع). گربه ، که پوشک نیز گویند. (فرهنگ ر...
به کسر پ. و پشک خوردن. از هم پاشیدن. و روی زمین ریختن چیزی در گویش کازرونی(ع.ش)
پشک انداختن . [ پ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . قرعه کشیدن ۞ . مقارعة. قرعه افکندن . اقتراع . استهام . || فضله افکندن گوسفند و بز و آهو ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
حبیبی
۱۳۹۷/۰۹/۱۱
0
0

پشک یا پشک نامه توافقی است بین زمین داران یک روستا یا دهکده ک هرکس چند ساعت آب قنات دارد و هر ساعت این آب چند جیریب یا هکتار زمین دارد.مثال:3شعیر هر شعیر 1.30آب سهم دارد.یعنی4/30ساعت سهم 3شعیر است و این3شعیر تقریبا 12جریب زمین سهمش میشود. پِشک یا پِشکنامه-:سهم
سهم نامه


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.