اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پی

نویسه گردانی: PY
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) ریع (در گندم و آرد وجز آن ). قوه ٔ کش آمدن . کشش . چسبندگی و قوت : این خمیر پی دارست ؛ چسبندگی و کشش دارد. گندمی پی دار؛ دارای قوت کش آمدن ، باریع. این آرد پی ندارد؛ بی کشش است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
پی ماچان . [ پ َ / پ ِ] (اِ مرکب ) پای ماچان . صف نعال . کفش کن : به پی ماچان غرامت بسپریمن غرت یک وی روشتی از اما دی . حافظ (بلهجه ٔ شیرازی )...
پی هشتم . [ ی ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) ۞ پاپ مسیحی از سال 1829 تا سال 1830 م .
پی هفتم . [ ی ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) ۞ (شیارامنتی ) پاپ مسیحی از سال 1800 تا 1823 م . وی پیمانی (بسال 1801) با ناپلئون بست و به فرانسه رفت و ...
پی کندن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوستن . (برهان ). || جمع کردن ودر سلک کشیدن . (برهان ). مؤلف برهان ذیل «پیکند» آرد: ماضی پیکندن ...
پی کننده . [ پ َ / پ ِ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) عاقر. || دنبال کننده . رجوع به پی کردن شود.
پی گذاری . [ پ َ / پ ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل پی گذار.
پی شناسی . [ پ َ / پ ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل پی شناس . ایزشناسی . ردپای برداری . معرفت اثر پای .
پی فراخی . [ پ َ / پ ِ ف َ ] (حامص مرکب ) حالت یا عمل پی فراخ : بود با راهواریش همه لنگ با چنین پی فراخیش همه تنگ . نظامی .که ما را سر پرده ...
پی فرخین . [ ف َ ] (اِخ ) دهی از بخش دهلران شهرستان ایلام . واقع در 40 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ دهلران به نصریان . کوهستانی ، گرمسیر، دارای 2...
پی و پخش .[ پ َ / پ ِ ی ُ پ َ ] (اِ مرکب ) پی و تاو. تاب و طاقت .تاب و توان ۞ : بدین رخش ماند همی رخش اوی ولیکن ندارد پی و پخش اوی .فردو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.