اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیرهن

نویسه گردانی: PYRHN
پیرهن . [ هَُ ] (اِخ ) ۞ پیرن . اولین فیلسوف از لاادریه یا مُرتابین بزرگ یونان در سده ٔ چهارم ق . م . معاصر اسکندر مقدونی . وی را پیروان بسیار بود و طریقه ٔ ارتیاب ۞ میورزید یعنی منکر وصول آدمی بحق و حقیقت بود و میگفت ما را بیقین و جزم دسترس نیست چه همه ٔ موجودات طبیعت دائماً در تغییر و پیوسته ملبس بلبس جدید است و انسان همیشه دچار خبط و خطا و تناقض نظری است و حس او نیز خطا میکند و عقل از اصلاح خطاهای حس عاجز است و هیچ قضیه و حکمی نیست که در مقابل قضیه و حکمی مخالف خود که در امکان و امتناع مساوی و همسنگ اوست نباشد از این رو جز دریافت ظواهری از امور برای ما میسر نیست ، پژوهشهای ما مبتنی بر اساسی ثابت و محکم نمی باشد، و حکیم هیچ حکمی نتواند کردن ، و کار او پیروی ظواهر است بی آنکه بر صحت آن حکم کند، و در اخلاقیات پیرهن سعی بوصول نوعی از سعادت منفی دارد، یعنی فرونشاندن اضطرابات درونی . نیز رجوع به پیرن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پیرهن . [ رَ/ پیرْ هََ ] (اِ) پیراهن . کرته . قمیص . جامه از پارچه ٔ نازک که زیر دیگر جامه ها بتن پوشند : کبک پوشیده بتن پیرهن خزّ کبودکرده ب...
گل پیرهن . [ گ ُرْ / رَ هََ ] (ص مرکب ) آنکه خود را از گل زینت داده و آرایش کرده باشد. (ناظم الاطباء). آنکه پیراهن وی از لطافت و نازکی گل...
پیرهن چاک . [ رَ / پیرْ هََ ] (ص مرکب ) که پیراهن وی دریده باشد. || جامه بتن دریده از مستی . مست ِ دریده پیراهن : زلف آشفته و خوی کرده وخند...
پیرهن دوز. [ رَ / پیرْ هََ ] (نف مرکب ) آنکه پیراهن دوزد.
پیرهن دوزی . [ رَ / پیرْ هََ ] (حامص مرکب ) عمل پیرهن دوز. || (اِ مرکب ) جای دوختن پیراهن . دکه ٔ پیراهن دوز.
شمعی پیرهن . [ ش َ رَ هََ ] (اِ مرکب ) قسمی از شمد زردرنگ . (ناظم الاطباء).
پیرهن دریدن . [ رَ / پیرْ هََ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیرهن قبا کردن . پاره کردن جامه . چاک کردن قمیص : پیرهنی گر بدرد زاشتیاق دامن عفوش بگنه ب...
کاغذین پیرهن . [ غ َ هََ ] (اِ مرکب ) کاغذین جامه . (آنندراج ). پیرهنی که از کاغذ ساخته باشد : ز خوبان داد میخواهم فغانی مهربانی کوکه سازد کا...
پیرهن قبا کردن . [ رَ/ پیرْ هََ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیراهن قبا کردن . دریدن پیرهن در خشمی یا مصیبتی . دریدن پیراهن بر تن . چاک کردن پیرا...
گرگ در پیرهن داشتن . [ گ ُ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از صحبت با ناجنس داشتن . (آنندراج ) : ناسازگاریی هست در خوی گلعذاران کو یوسفی که گ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.