اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تارم

نویسه گردانی: TARM
تارم . [ رَ / رُ ] (اِ) معرب آن طارم ۞ . خانه ٔ چوبین چون خرگاه و سراپرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه ٔ چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام ) :
بنشان به تارم اندر مر ترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با پالغ و کدو.

عماره .


ای بسا بادگیر و تارم و تیم
زیر و بالا ز آب چشم یتیم .

سنائی .


|| گنبد محجری که از چوب سازند و در اطراف باغ گذارند تا مانع از دخول شود. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تلفظ تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام ). || چوب بندی که برای انگور، یاسمین و کدوی صراحی برپاکنند و آنراداربند گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بضم را لفظ تارم مجازاً در داربست درخت انگور و امثال آن استعمال میشود. (فرهنگ نظام ) :
دختر رز که تو بر تارم تاکش دیدی
مدتی شد که به آونگ سرش درکنب است .

انوری (از آنندراج ).


مباد تا بقیامت خراب تارم تاک .

حافظ (از آنندراج ).


|| کنایه از آسمان نیز هست . (آنندراج ) (انجمن آرا). آسمان را تارم گویند. (فرهنگ نظام ).
- کبود تارم ؛ تارم کبود :
از بهرچه این کبود تارم
پرگرد شده ست باز و معلم ۞ ؟

ناصرخسرو (از آنندراج ) (از انجمن آرا).


- نه تارم ؛ نه طبقه ٔ آسمان . نه فلک :
بنعل اسب بسنبیده خاک هفت اقلیم
ببانگ کوس بدرّیده گوش نه تارم .

کمال اصفهانی (از آنندراج ).


رجوع به طارم و تاره شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تارم . [ رَ ] (اِخ ) نام چند شهر است .(آنندراج ) (انجمن آرا). || شهریست که مردم آنجا همه صاحب حسن می باشند. (برهان ). || نام بلوکی است ک...
تارم کش . [ رَ / رُ ک ُ ] (اِ مرکب ) در گچ سر و خوار و پشند کاروان کش را گویند و این گیاهی است ۞ در جنگلهای خشک و کوهستانی خزر میروید و در رو...
قلعه تارم . [ ق َ ع َ رِ ] (اِخ ) قلعه ای است که در استحکام به قلعه پرگ نمیرسد و دارای هوایی گرم است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ کمبریج ص ...
تعرم . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) گوشت از استخوان باز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جدا کردن گوشت از استخوان . (از اقرب الموا...
طارم . [ رَ ] (معرب ، اِ) محجری را گویند که از چوب سازند و اطراف باغ و باغچه بجهت منع از دخول مردم نصب کنند. (برهان ). چوب بست گرد باغ و ب...
طارم . [ رَ ] (اِخ ) یاقوت این کلمه را بدین صورت آورده (طرم ) گوید ناحیه ای است بزرگ در کوههای مشرف بر قزوین طرف بلاد دیلم . آن ناحیه را...
طارم . [رَ ] (اِخ ) ناحیه ٔ طارم میانه ٔ مشرق و جنوب فرک . درازی آن از قریه ٔ سرچاهان تا قریه ٔ تاشکت دوازده فرسنگ ، پهنای آن از سه فرسنگ ...
طارم . [ رَ ] (اِخ ) (... رود) ظاهراً رودیست که از طارم علیا (تابع زنجان ) میگذرد. در حبیب السیر آمده : مرکب همایون پادشاه ربع مسکون از ده ِ ...
طارم . [ رَ ] (اِخ ) یکی از اجداد ایسن قتلغ از امراء عصر سلطان محمد خدابنده . (ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ص 5).
هفت طارم . [ هََ رَ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است . (برهان ) : سُرادِق مزعفر در چهره ٔ هفت طارم اخضر کشیده . (سندبادنامه ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
علیرضا ماندگاری
۱۳۸۸/۱۰/۲۲ Iran
0
0

یکی از روستاهای شمالی استان هرمزگان می باشد که وجه تسمیه آن :تار در گویش محلی منطقه به فرو رفتگی های بر روی کوه اطلاق می شود که به هنگام بارندگی آب در آن جمع شده و مورد استفاده احشام و آدمیان قرار می گیرد .تعدد وجود تارها باعث گردیده تا جمع مکسر آن به تارون مبدل و در گذشت اعصار به تارم منتهی شود هم اکنون به صورت رسم الخط معرب آن طارم نوشته می شود

یعقوب باوقار
۱۳۸۸/۱۲/۱۷ Iran
0
0

یک نظریه در کتاب " دیه هاو ابادی های ایران"(؟) نوشته "احمد کسروی" خواندم که کلمات "تا" ،"جه" و" گه" به معنی "گرما" و همچنین کلمات " سمی یا " سم"" و " شمی" یا " سم" یا به معنی "سرما" می باشد و "وا"، " وه" ، " رم" ، "ره" و " ران" به معنی مکان و جا می باشد که با لهجه های مختلف ادا گردیده است. بنابرین جاهایی مانند " تارم" ، " تهران" ، "جهرم" به معنی جای گرم یا گرمسیر و جا هایی مانند " سمیرم" و " شمیران" یا" شمران" به معنی جای سرد یا سردسیر می باشد. نگارنده که خود کتابی به نام " از تارم تا طارم" در مورد منطقه ای در شمال هرمزگان گردآوری کرده است احتمال نظریه کاربر محترم فوق را داده بود ولی آن گودالها که به نام " تار" می باشد در کوه های اطراف "تارم" است که خارج از مرز آنجاست و به مجموعه آن " تارسته" می گویند. جالب است در حوالی تارم ابادی هایی به نام " گهگم" و " گهره" هم وجود دارند که شامل معنای " گرمسیر" می شوند. قدیمی ترین نام " تارم" نیز " تاروا" ،" تاروه" و بعد " تارون" بوده است که به یک معنی بوده و در اثر کثرت گویش ها در طول زمان های مختلف بوده است.

یعقوب باوقار
۱۳۸۸/۱۲/۱۷ Iran
0
0

یک نظریه در کتاب " دیه هاو ابادی های ایران"(؟) نوشته "احمد کسروی" خواندم که کلمات "تا" ،"جه" و" گه" به معنی "گرما" و همچنین کلمات " سمی یا " سم"" و " شمی" یا " شم" یا به معنی "سرما" می باشد و "وا"، " وه" ، " رم" ، "ره" و " ران" به معنی مکان و جا می باشد که با لهجه های مختلف ادا گردیده است. بنابرین جاهایی مانند " تارم" ، " تهران" ، "جهرم" به معنی جای گرم یا گرمسیر و جا هایی مانند " سمیرم" و " شمیران" یا" شمران" به معنی جای سرد یا سردسیر می باشد. نگارنده که خود کتابی به نام " از تارم تا طارم" در مورد منطقه ای در شمال هرمزگان گردآوری کرده است احتمال نظریه کاربر محترم فوق را داده بود ولی آن گودالها که به نام " تار" می باشد در کوه های اطراف "تارم" است که خارج از مرز آنجاست و به مجموعه آن " تارسته" می گویند. جالب است در حوالی تارم ابادی هایی به نام " گهکم" یا " گهکان" و " گهره" هم وجود دارند که شامل معنای " گرمسیر" می شوند. قدیمی ترین نام " تارم" نیز " تاروا" ،" تاروه" و بعد " تارون" بوده است که به یک معنی بوده و در اثر کثرت گویش ها در طول زمان های مختلف بوده است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.