تألی
نویسه گردانی:
TALY
تألی . [ ت َ ءَل ْ لی ] (ع مص ) (از «أل و») سوگند خوردن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سوگند یاد کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تالی . (ع ص ) درپی رونده .اسم فاعل است از تِلو بمعنی پس چیزی رفتن است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پیروی کننده . (فرهنگ نظام ). پس رو. ازپس ...
تالی . (اِ) اسب چهارم رهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام اسب چهارم از ده اسب که عربهای قدیم در اسب دوانی خود بکار می بردند. (از فر...
تالی . (اِخ ) ۞ یکی از ارباب انواع نه گانه ٔ افسانه های یونان قدیم و خدای ضیافت و اعیاد شراب روستاها بود و سپس خدای مضحکه شد و وی را بشک...
تا، مانند، شبیه، همسان، نظیر. همانند. مشابه بعینه : این کار تالی فلان کار است.
پسیت تالی . [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) ۞ نام جزیره ای کوچک که بین سالامین و قارّه واقع بود و نام آن در تاریخ جنگهای ایران و یونان ذکر میشود...
تعلی . [ ت َ ع َل ْ لا ] (ع مص ) بلند شدن به درنگ . (تاج المصادر بیهقی ). بلند شدن . (زوزنی ). بالا رفتن به آهستگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
تالی کو. (اِخ ) سیزدهمین از اولوس جغتای در ماوراءالنهر ظاهراً از (708 - 709). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 215).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تالی النجم . [ لِن ْ ن َ ] (اِخ ) تابعالنجم . فجذح . دبران . فَنیق . ستاره ای است نورانی و سرخ و آن را بدان جهت تالی النجم گویند که در طلوع ...