تنوء
نویسه گردانی:
TNWʼ
تنوء. [ ت ُ ] (ع مص ) به جائی مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مقیم شدن در شهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث : من تناء ارض العجم فعمل بنیروزهم و مهرجانهم حشر معهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تنو. [ ت َ ] (اِ) قوت و توانایی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). همان توان مذکور. (شرفنامه ٔ منیری ). ظاهراً از ترکیب تنومند این م...
طنو. [ طَن ْوْ ] (ع اِ) گستردنی . (منتهی الارب ).
طنو. [ طُن ْوْ ] (ع اِمص ) نافرمانی . (منتهی الارب ).
تن و توش . [ ت َ ن ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بدن و توانایی و قوت . (آنندراج ) : چون ستوران بهار نیکو بخوردند و به تن و توش خویش بازرسیدند و ش...