اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تیر

نویسه گردانی: TYR
تیر. [ ت ِ ی َ ](ع اِ) ج ِ تارة. (منتهی الارب ). رجوع به تارة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
تیر ساز. [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اضافت به معنی مضراب و زخمه . (آنندراج ). مضراب ساز. (غیاث اللغات ) : چو تیر ساز، خود در دلنشینی ید...
تیر زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیر انداختن . به تیر زخم زدن کسی را. با تیر خسته کردن کسی یا شکاری را. مجروح کردن : سروبالای کمان ابرو اگر ت...
تیر چرخ . [ رِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عطارد است . (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : در دل خاره در رو...
تیر تخش . [ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیر هوائی و آتشبازی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). تیر هوائی و تیر ناوک و تیر آتشبازی ... (غیا...
ده تیر. [ دَه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از تفنگ یا تپانچه که ده فشنگ در خزانه یا خشاب آن جا گیرد. (یادداشت مؤلف ). که در یک نوبت فشن...
شاه تیر. (اِ مرکب ) تیربزرگتر و ممتاز از انواع خود. سهم . (منتهی الارب ).- امثال : موی را در چشم دیگران می بینید و شاه تیر را در چشم خود نمی ب...
تیرگان یکی از جشن‌های ایرانی است که در تیرروز از تیرماه برابر با ۱۳ تیر در گاهشماری ایرانی برگزار می‌شود. این جشن در گرامی داشت تیشتر (ستارهٔ باران‌آو...
شصت تیر. [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که به توالی شصت گلوله از آن رها تواند شد و البته انحصار به شصت گلوله ندارد بلکه از باب کثرت و توال...
تیر فلک . [ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیر چرخ وکوکب عطارد. (ناظم الاطباء). تیر گردون : از نعش هدی تختش وز تیر فلک میل وز قوس قزح...
تیر شهاب . [ رِ ش ِ / ش َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخش هایی که به شب در آسمان از سویی به سویی شوند همچو تیر پران : دوش چو سلطان چرخ تافت...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.