ثادق
نویسه گردانی:
ṮADQ
ثادق . [ دِ ] (اِخ ) نام وادئی در دیار بنی عقیل و در آنجا آبهائی است . اصمعی گفته است که ثادق وادی بزرگ و پهناوری است که به رُمّه منتهی میشود. (مراصد). || نام اسب منقذبن ظریف .
واژه های همانند
۱۰۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
صادق بیدگلی . [ دِ ق ِ گ ُ ] (اِخ ) وی از مردم کاشان است و از سادات ذیشان . سیدعبدالرحیم مازندرانی متخلص به منصف در تذکره ٔ خود (تذکره ٔ من...
صادق ادرنوی . [ دِ ق ِ اَ دِ ن َ ] (اِخ ) او راست دیوانی به ترکی .
ابن ابی صادق . [ اِ ن ُ اَ دِ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبدالرحمن بن علی بن احمدبن ابی صادق نیشابوری . فیلسوف و طبیب مبرز. مولد نیشابور و به همان جا...
صادق خان زند. [ دِ ن ِ زَ ] (اِخ ) وی برادر کوچک کریم خان است و همواره اطاعت او میکرد. کریم خان وی را با سی هزار سوار و پیاده مأمور فتح بص...
صادق قطبزاده[۳] (۴ اسفند ۱۳۱۴ – ۲۴ شهریور ۱۳۶۱) از مخالفان حکومت پهلوی و مبارزان انقلاب ۱۳۵۷، همراه سید روحالله خمینی در هواپیمای فرانسوی، و سیاستمد...
صادق قطبزاده (۴ اسفند ۱۳۱۴ -۲۴ شهریور ۱۳۶۱) فرزند حسین قطبزاده از جمله مشاوران آیتالله خمینی در پاریس و پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ وزیر امور خارجه و ...
صادق کتابدار. [ دِ ق ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به صادقی کتابدار شود.
صبح صادق وار. [ ص ُ ح ِدِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند صبح صادق : با شبانگه لقات چون دانم تو چنین تازه صبح صادق وار.خاقانی .
صادق سمرقندی . [ دِ ق ِ س َ م َق َ ] (اِخ ) وی از مردم سمرقند و از احفاد شمس الائمه ٔحلوانی و از شاگردان احمد جندی و از مشاهیر علما و فضلاست . پ...
صادق محمدپاشا. [ دِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمدپاشا صادق شود.