 
        
            ثناء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṮNAʼ
    
							
    
								
        ثناء. [ ث ِ ] (ع  اِ) رسن  از پشم  یا موی  یا از غیر آن . ثنایة. قاتمه . ||  هر تاهی  از رَسَن . لا. تو.  || پای  بند یا زانو بند شتر.  ||  دوم .  ||  ثناء دار؛ پیش  در سرای  و صحن  خانه . فناء آن . ||  ج ِ ثنی ؛ شتران  نر در سال  ششم  درآمده .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنا. [ س َ ] (ع  اِ) روشنی  کمتر از ضیا و نور. (غیاث ). روشنی . (آنندراج ) (غیاث )(ترجمان  القرآن  ترتیب  عادل بن  علی  ص 59) : چو چرخ  مرکز جاه  ترا ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنا. [ س َ ] (ع  اِ) چوبی  باشد که  بدان  مسواک  کنند. (برهان ) (آنندراج ).  ||  گیاهی  است  مسهل  و بهترین  آن  مکی  میباشد. (برهان ). نام  گیاهی  اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنا. [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ)  ۞  مجلس  سالخوردگان  که  اعضای  آن  سران  روحانی  و غیرروحانی  ملت اند. (ایران  باستان ). مجلسی  که  اعضای  آن  از بزرگان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صنع. [ ص ُ ] (ع  اِ) کار.  ||  کردار. (منتهی  الارب ).  ||  مصنوع . ساخته  : ویران  دگر ز بهر چه  خواهد کردباز این  بزرگ  صنع مهیا را. ناصرخسرو.شده  ح...