جرد
نویسه گردانی:
JRD
جرد. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجرَد و جَرداء، به معنی زمین بی گیاه . || انسان بی موی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): اهل الجنة جردمرد. || سواران که پیاده در آن نباشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) چرغد و شبگیر. (ناظم الاطباء).
- جردمرد ؛ ج ِ اجرد و امرد، اولی ؛ بی موی مطلق و دوم ؛ جوانان بی موی یا پسران خوبروی . و فی الحدیث «اهل الجنة جردمرد» : دائر بر دست ساقیان سیم ساق و شاهدانی رشک خیرات حسان و خرد دلپذیر چون جان و خرد و چون بهشتیان جردمرد، مکحول ، همه شیرین و موزون و یطوف علیهم ولدان مخلدون و حور عین کامثال اللؤلؤ المکنون . (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جرد. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه ٔ سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه ٔ ساییده شده یا جامه ٔ نیمه کهنه یا نیمدار. ج ...
جرد.[ ج َ ] (اِ) تخت و اورنگ پادشاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). تخت پادشاهی را گویند. (آنندراج ) : ز زر پخته یکی جرد ساختند او راچو کوه آتش و ...
جرد. [ ج َ رَ ] (ص ) زخم دار. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مجروح . (یادداشت مؤلف ) : وحشی و سست و بدلگام و چموش جرد ...
جرد. [ ج َ رَ ] (ع اِ) صحرای بی نبات . (منتهی الارب ). زمین بی نبات . (دهار). صحرای بی گیاه . (ناظم الاطباء). فضایی از زمین که در او گیاه نب...
جرد. [ ج ِ ] (اِ) سخترویی و خیرگی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || (پسوند) معرب یا صورتی دیگر از گرد که مزید مؤخر امکنه قرارمیگیرد و به م...
جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام مزرعه ای در قزوین . (یادداشت مؤلف ).
جرد. [ ج َ رِ ] (ع ص ) جای بی نبات . (از اقرب الموارد). مکان جرد؛ جای بی نبات . (منتهی الارب ). جای بی گیاه . (ناظم الاطباء).
جرد. [ ج َرَ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد تمیم . (منتهی الارب ).
جرد. [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار بنی سلیم . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ) : یا عمرو لوکنت ازقی الهضب من بردی اوالعلی من ذری...
جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام شهری است در نواحی بیهق که در قدیم قصبه ٔ آن ناحیه بوده است . (از مراصد الاطلاع ). همان خسروجرد است . که در قصبه ٔ ...