گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جرد نویسه گردانی: JRD جرد. [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار بنی سلیم . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ) : یا عمرو لوکنت ازقی الهضب من بردی اوالعلی من ذری نعمان اوجردا.نعمان بن بشیر انصاری (از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی جرد جرد. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه ٔ سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه ٔ ساییده شده یا جامه ٔ نیمه کهنه یا نیمدار. ج ... جرد جرد.[ ج َ ] (اِ) تخت و اورنگ پادشاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). تخت پادشاهی را گویند. (آنندراج ) : ز زر پخته یکی جرد ساختند او راچو کوه آتش و ... جرد جرد. [ ج َ رَ ] (ص ) زخم دار. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مجروح . (یادداشت مؤلف ) : وحشی و سست و بدلگام و چموش جرد ... جرد جرد. [ ج َ رَ ] (ع اِ) صحرای بی نبات . (منتهی الارب ). زمین بی نبات . (دهار). صحرای بی گیاه . (ناظم الاطباء). فضایی از زمین که در او گیاه نب... جرد جرد. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجرَد و جَرداء، به معنی زمین بی گیاه . || انسان بی موی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): اهل الجنة جردمرد.... جرد جرد. [ ج ِ ] (اِ) سخترویی و خیرگی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || (پسوند) معرب یا صورتی دیگر از گرد که مزید مؤخر امکنه قرارمیگیرد و به م... جرد جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام مزرعه ای در قزوین . (یادداشت مؤلف ). جرد جرد. [ ج َ رِ ] (ع ص ) جای بی نبات . (از اقرب الموارد). مکان جرد؛ جای بی نبات . (منتهی الارب ). جای بی گیاه . (ناظم الاطباء). جرد جرد. [ ج َرَ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد تمیم . (منتهی الارب ). جرد جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام شهری است در نواحی بیهق که در قدیم قصبه ٔ آن ناحیه بوده است . (از مراصد الاطلاع ). همان خسروجرد است . که در قصبه ٔ ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود