جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن شیخ از خاندان عیدروس (997 - 1064 هَ . ق .) فاضلی از مردم حضرموت بود که در تریم از نواحی حضرموت متولد شد و به حجاز و هند سفر کرد و زبانهای فارسی و اردو را بخوبی فراگرفت و در شهر سورت ازشهرهای هندوستان جای گزید و تا هنگام مرگ در آنجا ماند. رساله یی در تاریخ و کتابی به نام دوائر در علم فرائض و تحفةالاصفیاء در ترجمه ٔ سفینةالاولیاء و دیوان آثار منظوم از نوشته های اوست . (الاعلام زرکلی ج 2).
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالقاسم و معروف به حکیم رازی . در نامه ٔ دانشوران آمده است : از فضلای طبقه ٔ عرفا و اهل حال اس...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد امین واعظ (1268 - 1320 هَ . ق .) فاضلی از مردم بغداد بودکه از آثار او «المجالس فی الوعظ» و «تعالیق » ویرا بر ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد باعلوی بیتی سقافی (1110 - 1182 هَ . ق .) شاعر و دانشمند پرمایه یی در ادبیات و اخبار بود و از اهل مدینه بشمارم...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی سعیدبن شرف ... رجوع به ابن شرف در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن حذارکاتب مکنی به ابوالقاسم . یاقوت نوشته است : صولی در کتاب اخبار شعراء مصر میگوید در روزگار وی ...
جعفر. [ ج َف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل حسینی طالبی هاشمی (متوفی حدود 240 هَ . ق .) مشهور به جعفر مصدق دومین از امامان پنهان (ائمه ٔ مس...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن الاشعث . یکی از بلغای زبان عرب بوده است . (ابن الندیم ).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جابربن سنان حرانی بتانی یکی از مهره ٔ ارصاد و از پیشروان علم فلسفه و حساب و احکام نجوم است و زیج مه...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفر حسنی مکنی به ابوعبداﷲ (224 - 308 هَ . ق .) فاضل امامی در سامره متولد گردید و مورد احترام پیروان خود ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن مستفاض ، مکنی به ابوبکر و معروف به فریابی (207 - 301 هَ . ق .) قاضی و از عالمان حدیث بود و از نژ...