جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن حسن بن علی کلبی (متوفی 375 هَ . ق .) امیری از امیران کلبی (فرمانروایان جزیره ٔ سیسیل ) بود که در آغاز کار از ندیمان العزیز باﷲ فاطمی (فرمانروای مصر) بشمار میرفت و دردستگاه او به مرتبه ٔ وزارت رسید، سپس به سال 373 هَ. ق . به فرمانروائی جزیره ٔ سیسیل گماشته شد و پس ازناآرامی و اضطرابی که پیش از وی در آنجا حکمفرما بود در دوران وی آرامشی پدید آمد. وی مردی نیکخو و دانش پرور بود و در کاخ او در بلرم گروهی از عالمان و ادیبان شایسته گرد می آمدند. روزگار وی چندان بدرازا نکشید و در جزیره ٔ سیسیل درگذشت . (الاعلام زرکلی ج 2).
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
جعفر.[ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن میمون . ابوالعوام تابعی است .
جعفر. [ ج َف َ ] (اِخ ) ابن هادی بن مهدی بن منصور دوانیقی برادرزاده ٔ هارون الرشید عباسی . وی هنگام به خلافت رسیدن هارون ، خردسال بود و برخی...
جعفر. [ ج َ ف َ ](اِخ ) ابن یحیی بن خالد برمکی مکنی به ابوالفضل (150- 187 هَ . ق .) وزیر هارون الرشید خلیفه و یکی از مردان نامدار خاندان برم...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن یعقوب اصفهانی مکنی به ابوعیسی حکیمی است فاضل و ترجمه ٔ اسفار آدم از اوست .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن عبداﷲ، از خاندان ابوالحسین کلبی قضاعی (متوفی پس از 410 هَ . ق .) یکی از فرمانروایان جزیره ٔ سیسیل در ر...
جعفر. [ ج َف َ ] (اِخ ) ابن یونس خراسانی معروف و مکنی به ابوبکر شبلی . رجوع به ابوبکر شبلی در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوسلمه ...ابن سلیمان الخلال . رجوع به ابوسلمه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوسلمه ... محدث تابعی است . رجوع به ابوسلمه جعفر شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ جعفربن محمد رودکی . رجوع به رودکی و رجوع به ابوعبداﷲ و نیز رجوع به جعفربن محمد در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوالقاسم ... پسر ناصر کبیر فرمانروای طبرستان ... رجوع به جعفربن حسن ناصر کبیر ونیز رجوع به ابوالقاسم جعفر در همین ...